
سعید شیرزاد، زندانی سیاسی زندان رجایی شهر، پس از بیش از یک ماه اعتصاب غذا، ۲۲ دی ماه ۱۳۹۵
در همصدایی با نامهی سعید شیرزاد، زندانی سیاسیِ زندان رجاییشهر
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک
در روزگاری که ۳۰ به اصطلاح لیبرال برای فاشیستی که رییس جمهوری آمریکا شده نامه فدایت شوم مینویسند، در روزهایی که هزاران نفر برای تشییع یکی از بزرگترین رهبران کشتار ایران جمع میشوند و در روزهایی که مرز مقاومت و شقاوت کاملاً در هم ریخته، باید به ریشههای خود بازگردیم. ریشههایی که عمیقاً خواهان تغییر بنیادین جامعه و زیر و رو کردن کل مناسباتش هستند و جز حداکثر، به هیچ چیز کمتری رضایت نخواهند داد.
در روزگاری که نتیجه پروژههای امپریالیستی در خاورمیانه بیش از هر زمانی عیان شده است و از هم پاشیدن مدنیت جامعه به باز شدن فضا برای سیاهترین نیروهای دوران منجر شده، ۳۰ به اصطلاح فعال حقوق بشر و سیاسی و فرهنگی با تظلمخواهی نزد دونالد ترامپ، رییس جمهوری نژادپرست آمریکا، خواهان تحریم ایران شدند. البته آنها کمی خوددار عمل کردند و از حمله نظامی سخنی نگفتند، ولی کیست که نداند تداوم تحریم جز با حمله نظامی پاسخ نمیگیرد.
تجربه تحریمها نشان میدهد نه تنها حاکمیت ایران عقبنشینی نمیکند و آسیبی از قبل آن نمیبیند، که این مردم ایران و به ویژه کارگران و فرودستان جامعه هستند که باید با مشکلات متعاقب این فشارهای ظالمانه کنار بیایند.
تحریم یا حمله نظامی ناتو تاکنون اوضاع هیچ جامعهای را بهبود نبخشیده، ولی تا جای ممکن دست گروههای فرقهای و قومی را برای نابودی یک جامعه باز گذاشته. تن دادن به چنین بازیهای جنایتکارانهای نشاندهنده بیربطی بخش مهمی از جنبش راست ایران است. تحول در هر جامعه زمانی میتواند به بهبود اوضاع منجر شود که از طریق مبارزه متحدانه مردم صورت بگیرد و در عصر ما، مبارزهای میتواند به دنیای بهتر بیانجامد که به رهبری طبقه کارگر و تشکل سیاسی او مفصلبندی شود.
از سوی دیگر هزاران نفر برای تشییع جنازه رفسنجانی خود را به دانشگاه تهران میرسانند و دوباره ادعاهایی بلند میشود از این جنس که فقط سبز و بنفش، یا همان دو خردادیها پایگاه مردمی دارند. این حرفهای پوچ از سوی حامیان شرمگین جمهوری اسلامی در حالی به خورد جامعه داده میشود که همگان میدانند رفسنجانی از مهمترین عوامل ترور و سرکوب در ایران بود و دامنه ترورهای این رهبر اصلاحطلبی ایران مرزها و قارهها را در نوردید. ترورهای او کاری کرد که حتی در خارج از ایران، فعالان سیاسی و نیروهای تبعیدی به زندگی مخفی روی آوردند. دردناک این است که جنبش اصلاحطلبی به رهبری نخست وزیر اعدامهای دهه ۶۰ و نفر دوم همه ۳۸ سال جمهوری اسلامی، چنان یقه برای دمکراسی میدرند که گویا این سوسیالیستها بودند که خشونت کردند، سرکوب کردند، اعدام کردند و حال باید جواب پس بدهند چرا از موسوی و رفسنجانی دفاع نمیکنند؟!
باید به این دور باطل پایان بخشید و چپ را به عنوان یک نیروی واقعی اجتماعی برساخت و در قالب تشکلهای تودهای در جامعه سازماندهی کرد. رفقا راه چارهای نیست، سازماندهی و سبک کار اجتماعی تنها راه برون رفت از وضع فعلیست. هیچ دنیای بهتری ممکن نخواهد بود، مگر آنکه مارکسیستها در آن منشأ تحول باشند.
راست ایران به دو بخش طرفدار حکومتی و ناتویی تقسیم شده و حال بهترین زمان است که ما از پوست خود دربیاییم و به میان جامعه برویم. امروز بیش از هر زمانی ما به جامعه و جامعه به ما نیاز دارد. این دور باطل را باید شکست و گفت: ما نه به سناریوهای امپریالیستی و نه به سناریوهای حکومتی تن نمیدهیم! ما هر چهار سال تغییر رنگ نمیدهیم و سبز و بنفش نمیشویم! همواره سرخیم، همواره در راستای پیروزی طبقه کارگر گام برداریم و تا آن روز از پای نمینشینیم.
رفقا همه میدانیم که دنیای بهتر تنها حکومت کارگری است و هیچ چیز بهتری قابل تصور نیست. هر چه هست سیاهیست و تنها سوسیالیسم سفیدی و بهروزی را برای اکثریت جامعه به همراه خواهد آورد.
در مقابل تلاشهای مذبوحانه باندهای حکومتی و امپریالیستی تنها میتوان طبقه کارگر و مردم برابریطلب را به میدان آورد. چالش ما در مقابل همه این صفوف بورژوایی، جامعهای سازماندهی شده است که با پرچم سرخ به سوی تغییر مناسبات میرود و چنین چیزی ممکن است به شرط آنکه از امروز برای آن سازماندهی و مبارزه متحدانه را حول یک پلاتفرم پرولتری آغاز کنیم.