شناسنامه کوتاه کتاب: در سال 2001، یعنی مدتی پس از آغاز موج دوم انتفاضه، آلن گرش سوسیالیست فرانسوی و سردبیر نشریه لوموند دیپلماتیک کتابی منتشر ساخت با عنوان «Israël, Palestine: vérités sur un conflit» (اسراییل، فلسطین: حقایقی پیرامون یککشمکش). این کتاب با همت بهروز عارفی به فارسی برگردانده شد و در سال 1382 توسط انتشارات خاوران منتشر شد و سپس نسخهی الکترونیکی آن در سال 1385 توسط «انتشارات اندیشه و پیکار» باز نشر گردید (1).
***
از میان انبوه کتابهایی که با دیدگاهها و منظرهای سیاسی متفاوت به شرح مساله فلسطین پرداختهاند، قطعا انتخاب کتابی برای معرفی به مخاطبان این ویژهنامه کار سادهای به نظر نمیرسید. اما با معیارهایی که در نظر ما اهمیت داشتهاند و با توجه به محدودیت منابع فارسی قابل اتکا در این زمینه این کار چندان هم پیچیده نبود: معیارهای ما در انتخاب و معرفی این کتاب به این شرح بودهاند: ارائهی دیدگاهی تحلیلی به جای نگاههای «کارشناسی» و «بیطرفانه»؛ موضعگیری روشن و مستدل علیه بیعدالتی و همدلی با مبارزات ستمدیدگان؛ ارائه تصویری کلی از روند تاریخی اشغال و سرکوب در فلسطین و روند مبارزات مردمی به جای عرضهی تصاویری خرد از رویدادهای خاص؛ و نیز حجم کتاب و دسترسپذیری سادهی آن به منظور تهیه و خوانده شدن از سوی خوانندهگان فارسی زبان.
شاید نیازی به تاکید نباشد که معرفی این کتاب به معنای تایید سراسر مضمون کتاب و تمامی دیدگاههای مولف نیست. بلکه انگیزهی معرفی این کتاب خاص دربارهی فلسطین علاوه بر همخوانی آن با معیارهای فوق، در نظر گرفتن این ویژگی بود که به نظر میرسد نویسنده با حفظ دیدگاههای سیاسی خود کوشیده است کتابی برای مخاطبان و علاقمندان عام بنویسد؛ نه لزوما برای سوسیالیستها و کمونیستها و یا کسانی که با دستگاه مفهومی و ادبیات سیاسی مربوطه آشنایی دارند. از این رو مولف به لحاظ زبانی (نه مضمونی) از منظری وسیعتر و با در نظر گرفتن گسترهی متنوع مخاطبان به مسالهی فلسطین پرداخته است.
برای معرفی کتابی که آلن گرش دربارهی فلسطین نگاشته است، نیازی به تلاشی بیرون از متن خود کتاب نیست: کافی است به فصل اول کتاب رجوع کنیم؛ جایی که نویسنده دلایل نگارش این کتاب و ضرورت فهم و مداخلهگری در بحران فلسطین را با زبانی شیوا برای دخترش شرح میدهد. بنابراین در این یادداشت مختصر سعی میکنیم با استفاده از فرازهایی از این فصل کتاب (در گیومه و به صورت ایتالیک)، طرح وارهای را در باب چگونگی مشروعیت یافتن اشغال فلسطین و ستم بیوقفه بر ساکنانش نزد افکار عمومی متعارف غربی تدوین کنیم.
طرحوارهی خود را حول این پرسش پیش میبریم که چگونه حکومت اسرائیل توانسته است همواره با دستانی چنین باز روند اشغال و سیاستهای ستمگرانهی همبسته با آن را پیش ببرد؟
« نسلکشی یهودیان طی جنگ جهانی دوم به شدت بر روی این نزاع سنگینی میکند. به واسطهی ناتوانی یا کوتاهی کشورهای غربی در جلوگیری از این نسلکشی، نوعی احساس گناه بر افکار عمومی غرب سنگینی میکند. آنها در برابر کسانی که ادعای وراثت تاریخ و خاطرهی جمعی یهودیان را دارند کرنش میکنند. این مظلومیت راه را بر تصویب قطعنامه تقسیم فلسطین در نوامبر ۱۹۴۷ و در نتیجه تاسیس دولت اسرائیل هموار کرد. ولی این فلسطینیها بودند که تاوان جنایتی را پرداختند که هرگز مرتکب نشده بودند.»
محمود درویش شاعر بلند آوازهی فلسطینی در مصاحبهای با یک خبرنگار یهودیتبار با تلخی از بداقبالی فلسطینیان سخن میگوید که دشمنی همچون اسراییل دارند که از حمایتهای بیپایان بینالمللی برخوردار است (2). قطعا منظور درویش از حمایتهای بیپایان بینالمللی صرفا حمایت دولتهای قدرتمند غربی از اسرائیل نبوده است، بلکه در وهلهی نخست به حمایت افکار عمومی مردم کشورهای غربی نظر داشته است که در مقاطع مختلف دوران پس از جنگ جهانی دوم با سیاستهای یکجانبه و غیرعادلانه دولتهای متبوعشان همراهی کردهاند (و میکنند). گو اینکه با نفوذ هر چه گستردهتر رسانههای عمومی در زندگی اجتماعی-سیاسی در دوران پسا جنگ، نحوهی شکلگیری و جهتیابی افکار عمومی در موضوعات مختلف چندان مستقل از سیاستهای خاص دولتها در جهت تحمیل هژمونیشان بر جامعه مدنی نبوده است.
« افکار عمومی غرب زمانی انسانها را "دوست دارند" که قربانی باشند … اما این درس تاریخ را باید در نظر داشت که قربانیان دیروز به سادگی میتوانند به جلادان امروز تبدیل شوند.»
با این حال در دوران جنگ سرد اندیشهی سیاسی چپ در جوامع غربی نفوذ قابل توجهی داشت و حداقل در دهههای 60 و 70 میلادی موجی از جنبشهای سیاسی مترقی فضای اجتماعی-فرهنگی بسیاری از کشورهای مهم غربی را تحت تاثیر قرار داد. از این رو مواردی که طیفهایی از روشنفکران با اقدامی معین سیاستهای دولت اسرائیل و حامیان غربی آنها را به چالش گرفتهاند، کم نبوده است. برای نمونه در اکتبر ۲۰۰۰ تعدادی از روشنفکران یهودیتبار فراخوانی را در نشریهی لوموند منتشر ساختند که در فرازی از آن چنین آمده بود:
«رهبران دولت اسراییل خود را سخنگوی تمام یهودیان جهان میدانند، با غصب خاطرهی مشترک و ادعای نمایندگی همهی قربانیان یهودی گذشته حق بیان را نیز غصب میکنند و بر خلاف میل ما به نام ما نیز سخن میگویند. هیج کس وارث انحصاری خاطرهی یهودیکشی نازی نیست.»
با این حال این گونه اعتراضات به رغم برجستهسازی مکرر آن از سوی گروههای کوچک ضد سیستم، هیچگاه به طور منسجم تداوم نیافت و به قدر کافی گسترده نشد تا کلیت فضای عمومی کشورهای غربی را متاثر سازد. برای مثال ضرورت تحقق عدالت در فلسطین هیچگاه در زمرهی خواستههای جدی احزاب رسمی سوسیالیست و کمونیست در کشورهای غربی جای نگرفت. گویا همان وجدان معذبی که گرش به آن ارجاع میدهد همواره موجب شده است که فلسطینیان در اسارت آن «بداقبالی» مورد اشاره درویش باقی بمانند:
« مشاهدهی اینکه روشنفکران برحستهای که برای هر امری بسیج میشوند، وقتی پای فلسطین به میان میآید ده بار استخاره میکنند مرا همیشه متحیر میکند. حتی ژان پل سارتر هم از این قاعده بر کنار نبود.»
در مواجهه با رویدادهای فلسطین و اخبار مقطعی جنایتهای اسرائیل، رویهی رایج در میان روشنفکران و ژورنالیستها همواره جدا سازی یک رویداد و درگیری معین از پیوستار بسترهای تاریخی آن بوده است. این رویکرد که امروزه هم با قوت از سوی رسانههای مین استریم دنبال میشود، بر انکار کلیت موضوع اشغال تکیه دارد و با برجستهسازی شیوههای خاص جناحهای ارتجاعی در مبارزات ضد اسرائیلی، ماهیت مبارزات مردم فلسطین را به مشی این گروهها فرو میکاهد. نهایتا نفس مقاومت به عنوان کنشی خشن و تروریستی بازنمایی میشود و در مقام داوری درباره رویدادها، اشغالگران و مقاومتکنندگان نیروهایی همارز (با جایگاه و توان برابر) قلمداد میشوند. گرش نمونهای از این نوع قضاوتها به دست میدهد:
« به یاد بیاوریم که وحشیگری بیش از حد اسرائیل و شدت نامتناسب شیوههای سرکوب صرفا پاسخی است به آنچه که باید آن را اعلان جنگ فلسطینیها نامید»؛ « بدبختی فلسطینیان به خاطر رهبری سیاسی فاسدشان است نه کولونیهای اسراییلی.»
و در ادامه میگوید: « از قرار معلوم اصول تحلیل سیاسی که دربارهی سرزمین کوچک فلسطین-اسراییل به کار میرود با تمام نقاط دیگر دنیا تفاوت دارد.»
در این میان شواهدی که نابرابری این مبارزه و سویههای تراژیک نبردی که بر شانههای نحیف نوجوانان و جوانان فلسطینی حمل میشود را نشان میدهند، در انبوه تصویرسازیهای رسانههای بزرگ گم میشوند. شواهدی نظیر روایتی که گرش در این فصل از کتابش نقل میکند:
« روزنامه نگار اسراییلی امیره هس در گزارشی از گفتگوی خود با یک تک تیر انداز ارتش اسراییل مینویسد: "ما از کشتن کودکان منع شدهایم. ما دستور داریم که به کودکان زیر ۱۲ سال شلیک نکنیم ولی بالای ۱۲ سال مجازیم. این عین دستور مقامات بالاست (لوموند ۲۴ نوامبر ۲۰۰۰)."
روانکاو فلسطینی ایاد سراج میگوید: تنها یک سوال ارزش مطرح شدن دارد و آن اینکه چگونه یک سرباز میتواند بچه ها را نشانه گرفته و بکشد. هر سوال دیگری غیر اخلاقی خواهد بود.»
سرانجام در مورد نحوهی رویکرد روشنفکران و به طور کلی افکار عمومی غرب نسبت به مسالهی فلسطین باید این هشدار آلن گرش را تکرار کرد که:
« هنگام غوطهور شدن در تاریخ این منازعه باید خود را از سقوط اخلاقی حفظ کنیم! »
بهمن ۱۳۹۱
* این متن پیشتر در ویژهنامه «فلسطین» توسط پراکسیس منتشر شده بود. نسخهی پی.دی.اف جزوه را میتوانید از لینک زیر دریافت کنید:
http://docs.praxies.org/Palestin_Praxis.pdf
پی نوشت:
1) لینک دریافت نسخه پیدیاف کتاب «اسرائیل، فلسطین؛ حقایقی پیرامون یک کشمکش» از آلن گرش؛ ترجمه بهروز عارفی
2) لینک مصاحبهی محمود درویش: Notre Musique: Mahmoud Darwish and Judith Lerner