دریافت نسخهی PDF
توضیح مترجم: نسخهی اولیهی این متن (به زبان یونانی) توسط انجمن برای گردش مبارزات یک روز مانده به برگزاریِ همهپرسی (در تاریخ چهارم ژوئیه)، در وبسایت این سازمان منتشر شده است. در همین مدت کوتاه ضربآهنگِ تحولات سیاسی در سپهر یونان بسیار سریع بوده و تصمیمات اخیر دولتِ حاکم و توافقاتاش با تروئیکا بر رویداد همهپرسی سایه افکنده و آن را تحتتاثیر قرار داده است، تا جاییکه بسیاری از تحلیلها در مورد یونان در فاصلهی این دو رویداد (برگزاری همهپرسی، و توافقات اخیر توسط دولت) دستخوش تغییرات جدی شدهاند. از اینرو شاید انتشار ترجمهی انگلیسی متن (در ۲۱ ژوئیه در وبسایت libcom.org) و نسخهی فارسیِ آن با این فاصلهی زمانی از انتشار نسخهی اصلیاش دیرهنگام و نالازم بهنظر برسد. اما توسلجستن به آندسته از تحلیلهایی که توسط کسانیکه در بطنِ مبارزات در جنبشهای اجتماعیِ یونان ارائه میشود، میتواند برای پیشگیری از چرخشهای تحلیلی پس از رویدادهای مختلف، و فهم روند پویاییهای سیاسی در یونان فارغ از شور و شوق و احساسات مختلف برآمده از آنها، بسیار یاری برساند. بهویژه اینکه این تحلیلها به ما کمک میکنند که برای قدرت دولتی در ساختار مناسبات موجود بیش از محدودیتها و امکانهایش حساب باز نکنیم؛ چرا که در غیر اینصورت دوختنِ نگاه به بالا سبب میشود که یا از تصمیمات دولت هیجانزده شده و به چنین دولتی امید ببندیم و یا از تصمیمات دیگرش غصبناک شده و از چرخش غیرمنتظرهاش شکایت کنیم. حال آنکه چشمانداز و امید سازمانهای فعال در جنبشهای اجتماعیِ سازمانیافته به خودشان، و به گسترش هرچه بیشتر مبارزاتِ تودهای و جنبشهای سازمانیافتهی اجتماعی است و نگاه نقادانهشان به دولت نیز از منظر فهم محدودیتها و امکانهای پیشبرد مبارزه از پایین است و نه بیش از این.
* * *
* انجمن برای گردش مبارزات1 (S.KY.A) انجمنی است که فعالانی با پسزمینههای سیاسی مختلف و تجارب مختلف مبارزه، از مبارزات در محل کار تا انجمن های محله، را گرد هم میآورد. هدف اصلی آن مرتبطکردن این مبارزات است.
انجمن برای گردش مبارزات از خلال مشارکتمان در رویدادهای دسامبر 2008 (شورشها، راهپیماییها، تحصنها، مجامع، مداخلات همبستگی) و رشد یک نقد جمعی از این تجربه آفریده شد.
این تجربه پیشبرد نگرشی معین نسبت به مبارزاتی که ما در آنها شرکت میکنیم را در بر میگیرد: از یک سو، نقادیِ رهبری حزبی مبارزات توسط سازمانهای چپگرا؛ از سوی دیگر، نقدی بر منطق پیشتازگرایی از طرف سازمانهای آنارشیستی و ضداقتدارگرا. انجمن برای گردش مبارزات در راستای بناکردنِ یک چشمانداز جمعی از خلال گردش تجارب مختلف تلاش میکند: تجربهای که پیونددهندهی نظریه با عمل، و اشکال کنش با محتوای هر مبارزه است.
ما با تحلیل تجربیاتمان آغاز میکنیم تا یک استراتژی پیونددهندهی مبارزات مختلف را بنا کنیم. ما تمایل داریم که با نیروهای کوچکمان به رشد یک استراتژی آشتیناپذیر در سطحی بینالمللی یاری دهیم، که قادر خواهد بود به نیازهای جنبشهایی که در طول بحران اقتصادی پدید آمدهاند پاسخ دهد، [جنبشهایی] که ما در آنها شرکت میکنیم.
* * *
ما در دورانی تاریخی زندگی میکنیم؛ پس بگذارید چیزهایی را روشن سازیم. نخست، این بحران نه پدیدهای منحصرا یونانی بوده و نه فقط یک بحران اقتصادی است. این یک بحران جهانی است که بر سود رؤسا تأثیر میگذارد و همچنین یک بحران روابط اجتماعی سرمایهداری بهطور کلی است. دوم، این بحران فقط یک مرحله از اختلال و فروپاشی پرهرجومرج نیست (گرچه چنین مرحلههایی وجود دارند)، بلکه بیشتر فرایندی تاریخی برای تجدیدساختار سرمایهدارانهی روابط اجتماعی به نفع سرمایه است. بنابراین، این بهاصطلاح اقدامات برای غلبه بر بحران، چیزی نیستند جز برنامههایی که رؤسای این دنیا برای ما در نظر گرفتهاند. سوم، قرار نیست این بحران از طریق سیاست عالی2 به نفع ما حل شود؛ این بحران را نمیتوان در سطح دولتی به سود ما برطرف کرد. بنابراین، برطرفکردنِ بحران، موضوعی در سطحِ تصمیمات دولتی نیست که «بازپرداختِ بدهی را قطع کند»، «سیاستهای ریاضتی را لغو» و «رشد را تضمین نماید»؛ برعکس، پاسخ به این بحران برای کسانی که از در پایین مینگرند، هستند در نبرد طبقاتی و تخاصم اجتماعی علیه شدتبخشی به استثمار و سرکوب نهفته است.
همانند سال 2010، یک دور جدید از مبارزات علیه سیاستهای ریاضتی و ارزشزدایی از زندگیمان پدید آمده است. مبارزات در بخش عمومی و خصوصی، و همچنین در سطح بازتولید اجتماعی (برای مثال حملونقل، آموزش، بهداشت، انرژی و غیره) صورت گرفتند. عظیمترین و خصمانهترین مراحل این دوره از مبارزاتْ شکل راهپیماییهای خیابانیِ رزمندهای به خود گرفتند، که یا بر بستر اعتصابی با فراخوانِ رسمی شکل گرفتند و یا بدون آن. این مبارزات تقریباً همزمان بالقوگی و محدودیتهایشان را نشان دادند. از یک سو، شاهد مشارکتی انبوه به نحوی متعین و تخاصمآمیز بودیم؛ این مبارزات از طریق خلق تعدادی مجامع عمومیِ خود-سازمانیافته و ساختارهای همبستگی در محلههای آتن محرک اولیهی بیثباتی سیاسی بودند و در سطح برنامههای ریاضتی ترکهایی ایجاد کردند. از سوی دیگر، چنین مبارزاتی به شعارهای ضد-تفاهمنامه گره خورده باقی ماندند و آنچه به آنها دامن میزد، آشکارا انتظار برای آن «شب بزرگ» که صاحبان قدرت مجبور به لغو تمام اقدامات ریاضتی شوند (یا حتی از کشور بگریزند) بود. به هر ترتیب، این مبارزات در مجموع در دستیابی به نتایج بلافاصله و مادی که شرایط زندگی روزمرهی استثمارشدگان را بهبود بخشد، ناکام ماندند.
در چنین بستری، و بعد از عقبنشینی تدریجی جنبش در نتیجهی سرکوب تروریستی ساماراس3 در طول دو سال گذشته، حکومت ائتلافی سیریزا–یونانیهای مستقل4 در ژانویه 2015 شکل گرفت. حکومت ائتلافی بهواسطهی دور هم آوردنِ گرایش های چپگرا و راستگرا زیر یک سقف، از شعارهای میهنپرستانه و ضد-تفاهمنامه حمایت کرد. علاوه بر این، تاکتیکهای سیریزا پیش از انتخابات موانع قابلتوجهی برای مبارزات اجتماعی به بار میآورد، چرا که صریحا یا بهطور ضمنی توجیه نهایی آنها را به روز بعد از پیروزی انتخاباتی احتمالی به تعویق میانداخت. این وعدهی مداوم یک راهحل انتخاباتی برای مبارزه طبقاتی، در اصل محتوای طبقاتی بسیاری از این مبارزات را تضعیف کرده و همچنین امکانها برای پیشبرد سازماندهیِ مستقل از پایین را تحلیل برد. در همین راستا، وعدهی انتخاباتی سیریزا این بود که بهمحض تصاحب قدرت، تفاهمنامه و اجرای اقدامات قانونی متعاقبِ آن را بهطور رسمی ملغی نماید. محتوای رأی موافق به سیریزا ویِژگیهایی مشابهی با آن دور مشخصِ مبارزات [که پیشتر بیان کردیم] داشت: آن رأی، هم با محوریت طبقاتی بود، و هم یک رأی ناسیونالیستی و پوپولیستی. پوستهی ایدئولوژیکی فراخوانهای سیریزا برای «وحدت ملی» تحت عنوان «اولین دولت چپگرا» که ساخته شده بود تا پیروزی انتخاباتیاش را تحکیم کند، مانع از تلاشاش برای بیان منافع طبقاتی و روابط اجتماعی که در ستیز عمیقی با یکدیگر بودند شد. در اصل، سیریزا این امر را برای خود در نظر گرفت که دولت را به عنوان یک میانجی سیاسی در دوران بحران بازسازی کند، که نهایتاً هدفِ [این دولت] کسب یک صلح اجتماعی موقت باشد. بهمنظور نائلشدن به این هدف، سیریزا میبایست هم بر حمایت کارگران و بیکاران قمار میکرد (و در سطح قابلتوجهی برنده میشد)، و هم بر حمایت بخشهایی از سرمایه محلی و همینطور بخشهای بزرگتری از سرمایه. علاوه بر این، لازم بود که بخشی از بوروکراسی دولتی پاسوک5 و وضع مستقر سیاسی (همراه با شبکه حمایتی ضعیف َآن) را در هم ادغام کند، اما همچنین [لازم بود تا] بهواسطهی بهرهکشی از خواست یونانیهای مستقل برای تشکیل دولت ائتلافی، همکاری سازوکارهای بوروکراتیک و بدهبستانگرایانهی6 «دولت درونی» [دولت در دولت]، تضمین شود. بدینطریق، هدف سیریزا استمرار دولت هم در مقام یک میانجی منافع طبقاتی و هم بهعنوان شکل سیاسی بود.
باید دیگر جای شک باقی نمانده باشد که ائتلاف سیریزا– یونانیهای مستقل چیزی جز استمرار سیاستهای تجدیدساختار سرمایهداری نیست. این بدین معنا نیست که رویکرد این دولت به اجرا با رویکرد دولت ائتلافیِ دموکراسی نوین7 و پاسوک یکسان است. . اولا، سیریزا مایل به ایجاد برخی امتیازات برای تضمین حقوق مدنی و آزاد کردن مقداری از فضای سیاسی در جناح چپ آن بود، البته تا جایی که هستهی تجدیدساختار سرمایهداری را زیر سؤال نبرد. دوما، سیریزا سعی کرد تا نه از منظر یک «حالت اضطراری» و سرکوب گسترده آنگونه که پیشینیاناش انجام دادند، بلکه با تلاش در راستای ایجاد وفاق اجتماعی از طریق یک گفتمان «مدیریت بحران بشردوستانه» به وضعیت رسیدگی کند. همزمان، سیریزا یک نمای عمومی از «مذاکرهکنندهی سرسخت» در نهادهای اتحادیه اروپا را از خود ترویج نمود، در حالیکه همزمان در حال عقبنشینیِ تدریجی در مذاکرات بود؛ سیریزا در داخل و خارج یونان، از طریق قمار کردن روی ثبات اتحادیه اروپا و ابتکارات مفروض برای یافتن بدیلهای سیاسی، از تاکتیکهای «وعدههایی برای همگان» پیروی میکرد.
پس از به گل نشستن مذاکرات، بر همگان آشکار شد که خط سیاسی سیریزا برای مدیریت بحران بهواسطهی دستیابی به تفاهمنامهای «نرم» شکست خورده است. بعد از تبادل پیشنویسهای تفاهمنامه با «نهادهای» اروپایی (که بهمیانجی اهداف طبقاتی خاصشان با هم تفاوت دارند) فراخوان برای یک همهپرسی بیشتر مانند تلاشی برای باقیماندن بر مسند قدرت به نظر میآید، تا این که حرکت سیاسی بهخوبی برنامهریزی شدهای باشد که پیامدهای هر گزینه را به حساب بیاورد. به عبارت دیگر، سیریزا به سوی همهپرسی رانده شد، چرا که نمیتوانست تفاهمنامهی جدیدی را بدون فروپاشی و از دست دادن قدرت به مردم یونان «بفروشد». تاکتیک مدیریتی شلکن و سفتکنِ و شدیدا متناقض پس از اعلام همهپرسی، و ناتوانی آن از پیشبینی تحریم بانکها و پیامدهای عملیاش، نشان میدهد که رویکرد نسنجیدهی سیریزا در مقام یک مدیر سیاسیِ تجدیدساختار سرمایه، در مسیر منتهی به شکست حتمی در راستای عدمپرداخت بدهی توسط دولت -که مدتها برایش انتظار کشیده شده است- سیر میکند.
در رابطه با خود همهپرسی، ما بایستی این نکته را روشن سازیم که این یک مخمصهی تحمیلشده از بالا به پایین است، که در بستری قرار گرفته که فرایندهای جنبش در آن در حال عقبنشینی هستند. مثل روز روشن است که رأی دادن برای «آری» به چه معناست و چه نتایج سیاسی را پدید خواهد آورد: تصدیق مجدد یک تجدیدساختار نولیبرالی سفت و سخت، و یک کاهش سریع ارزش کار و معیارهای زندگی؛ گام بعدی پس از پیروزی یک «آری» در انتخابات، شکلگیری یک دولت ائتلافی طرفدار تفاهمنامه، اجرای اقدامات ریاضتی جدید و، محتملتر از همه، سرکوب شدید خواهند بود. همچنین بدیهی است که چه کسانی موافق این گزینه هستند: اکثریت وسیعی از رؤسا، که کارگران را در محل کارشان تهدید کرده و از آنها باجخواهی میکنند؛ دارودستهی رسانههای جمعی، که بهطور شبانهروزی به وحشتپراکنی مشغولاند؛ کارمندانِ سیاسی بورژوازی؛ و همچنین بخشی از استثمارشدگان که هنوز چیزی برای از دست دادن دارند یا مغلوب ترس شدهاند. از طرف دیگر، مسائل در سمت رأی «نه» بسیار کمتر روشن هستند، چرا که امتناع از اقدامات ریاضتی که از زمینههای بسترهای بسیار متفاوت یا احتمالا متضاد میآیند را ادغام خواهد کرد: محدودهای اعم از رأی «نه» از جنبشهای طبقاتی تودهای، تا «نه»های صریحا ناسیونالیستی از مردمی که بر علیه واسطهگریِ سیاسی نیستند، بلکه فقط «نمیخواهند طلبکاران (خارجی) حاکم باشند». در عوض، آنچه که آشکار است، شیوهای است که سیریزا قرار است این «نه» پس از همهپرسی را مدیریت کند: آن را بهعنوان یک کارت مذاکره دیگر، برای رسیدن به معامله رو خواهد کرد، یعنی یک تفاهمنامهی جدید که هیچ بهبود اساسی در زندگی روزمره استثمارشدگان به ارمغان نخواهد آورد. با اینکه پیشبینی تحولات دشوار است، ما نمیتوانیم به همهپرسی معنایی را نسبت بدهیم که حامل آن نیست: برای مثال، این فرض که یک رأی «نه» قطعا به رهایی بالقوگیای اجتماعی از طریق «خوانگیختگی تودهای» منجر خواهد شد. در این مرحله، هنگامیکه اشکال سازمانیابی طبقاتیِ دور پیشین مبارزات دچار بحران عمیقی هستند، بیش از حد خوشبینانه است که باور داشته باشیم که یک رأی «نه» بهطور جادویی تمام مشکلات از پیش موجود را حل خواهد کرد.
در هر صورت، روشنکردن نکاتی که از پی میآید را برای اهداف جنبشهای اجتماعی تودهای ضروری میدانیم: نخست، اینکه همهپرسی قطبیسازیِ طبقاتی را شدت بخشیده است، گرچه سیاست دولتی را منکسر نموده، و در این لحظه، سیاست در سطح تودهای را با وقفه روبرو کرده است. دوم، هرچند هر دو گزینه به یک تفاهمنامهی جدید منجر میشوند، پیروزی احتمالی رأی «آری»، بعد از گذشتِ پنج سال تجدیدساختار سرمایهی یغماگر، یک پیروزی نمادین دشمن طبقاتی خواهد بود که میتواند به روحیهی جمعی استثمارشدگان آسیب بزند و بر مبارزات طبقاتی برای چندین سال آتی سایهای بیافکند. ما دستکمگرفتن پیامدهای عملی این پیروزی نمادین را یک اشتباه جدی میدانیم.
با این حال، برای ما این همانقدر کوتهبینانه است که بگوییم مشکل سیاسی معاصر منحصرا در همهپرسی خلاصه میشود. ما مخمصهی تحمیلشده به ما در مقام سوژههای سیاسی میان حمایت از رأی «نه» و پرهیز از انتخابات را درک میکنیم. اما تحولات پس از همهپرسی، خواه به انتخابات جدید و یک تفاهمنامهی متعافبِ سفتوسخت اتحادیه اروپا منجر شود، و خواه به یک تفاهمنامهی «سبکتر» که توسط حکومت موجود تحمیل شود، به نظر میرسد بازی به نفع بازگشت سرمایهداری به حالت عادی و ثبات اجتماعی را تمام نخواهد شد. صف در مقابل دستگاههای خودپرداز، فقدان نقدینگی و وحشت گسترده، با جادو ناپدید نخواهد شد. این مساله که برای ما مطرحشده، مسالهای اضطراری است: چگونه میتوانیم همزمان هم زنده بمانیم و هم عاقل؟ چگونه بهطور جمعی در خیابانها کنار یکدیگر میایستیم؟ وظایف طبقاتی و اجتماعی فشارآوری هستند که ما باید بیدرنگ و بهشیوهای سازمانیافته و جمعی به آنها پاسخ بدهیم، پیش از آن که ترس و خشونتِ (دولتی یا پراکنده) به سمت ما روانه شود. نخست، ما باید راهی پیدا کنیم تا مطمئن شویم که دستمزدهای کارمان پرداخت میشود، یعنی از طریق مطالبهی مستقیم آنچه که به ما تعلق دارد از رؤسایمان، بدون پذیرفتن هیچ بهانهای. دوم، ما باید در راستای کسباطمینان از عدمپرداخت بدهی از پایین تلاش کنیم، بهطوری که حتی یک یورو (یا دراخما یا یک روبل) برای صورتحساب تلفن، برق، اجاره بها، حملونقل و بهداشت نپردازیم. سوم، ما باید یک راه جمعی برای پوششدادن کمبود دارو و وسایل ضروری بیابیم، راهی برای تحمیلکردنِ توزیع رایگان آنها در سوپرمارکتها و داروخانهها بر رؤسا. سرانجام، ما باید از غنای روابط اجتماعیمان برای خلق ارتباطات و شبکههای مباحثه (یا گسترش آنهایی که از پیش موجودند)، توانمندسازی انجمنها از منظر مکانی و زمانی، و در نتیجه، به دستیابی به اجتماعات واقعی اشتراک و مبارزه بهره ببریم. ما باید از یکدیگر حمایت کنیم، تا راههای جمعی مستقیمی برای برآوردهساختن نیازهایمان پیدا کنیم، پیش از این که این نیازها ما را خرد کنند.
۴ ژوئیه ۲۰۱۵
انجمن برای گردش مبارزات
منبع: Guide for collective survival in times of mass destruction
متن دریافتی
پانوشتها:
1 The Assembly for the Circulation of Struggles (S.KY.A): www.skya.espiv.net
2 High Politics مفهومی است در حوزهی روابط بینالملل و علوم سیاسی بهطور کلی، که به همهی اموری را شامل میشود که برای بقای دولتْ حیاتی هستند؛ یعنی مشخصاً اموری که به دغدغههای امنیتی ملی و بینالمللیِ دولت مربوط میباشند. سیاست عالی معمولاً در برابر سیاست پست (Low Politics) بهکار میرود. در واقع، این دستهبندی بیانگرِ اهمیتِ سیاستها بر مبنای بقای حکومت است. / م.
3 Samaras نخستوزیر سابق یونان
4 The Independent Greeks (ANEL)
5 The Panhellenic Socialist Movement (PASOK) جنبش سوسیالیستی پانهلنیست
6 Clientelism تبادل کالاها و خدمات بهازای حمایت سیاسی است، که اغلب بهطور ضمنی یا بهصراحت شامل بدهبستان (پارتیبازی) میشود. به بیان دیگر، یک نظام سیاسی است که هستهی اصلی آن را روابط نامتقارن میان گروههایی از نقشآفرینان سیاسی و احزاب سیاسی، که در مقام کارگمار (Patron) و کارگزار (Client) ظاهر میشوند، تشکیل میدهد. حامی از کلمه اسپانیایی پاترون به معنی بالادست یا فرد صاحب قدرت گرفته شده است. کارگزار یا مشتری (کلاینت) به معنی عامل زیر-دست است و کسی که به کارگمار یا حامی خود خدمت میکند و در مقابل منافع اقتصادی و سیاسی میبرد/ م.
7 The New Democracy (ND)