دریافت نسخهی PDF
دولتمردان و روزنامهنگاران بیوقفه تکرار میکنند که الگویی جز سرمایهداری وجود ندارد و هیچ آیندهای جز «بازار آزاد» برای اقتصاد نیست [یا همان الگوی نولیبرالی]. ولی در اروپا یک شهر بسیار کوچک در مقابل ایدئولوژی مسلط یعنی سرمایهداری مقاومت میکند و این شهر «مارینالدا» است؛ [به واقع] روستایی از استان آندلس در اسپانیا
شهری با نزدیک به سه هزار نفر جمعیت، جایی که نه بیکاری وجود دارد و نه پلیس و نه بساز و بفروش… جایی که اگر مارکس زنده بود، حتما در آنجا زندگی می کرد.
از سی سال پیش به دنبال سالها مبارزه، شکلی از یک سیستم خودگردان که در سرتاسر اروپا بیهمتاست ، در مارینالدا برقرار شده است. آری بیش از 30 سال است که این الگو وجود دارد، ولی ما هرگز دربارهی آن نشنیدیم. رویای زیبایی که به طور واقعی وجود دارد.
جملات بالا توسط عضوی از گروه «همبستگی سوئیس و کوبا» نوشته شده است. او در سفری که به مارینالدا داشته است، از مشاهدات خود از این ناحیه و گفتگوهایش با شهردار این شهر سخن میگوید. در ادامهی این متن باز هم گزیدههایی از روایت او را دربارهی تجربهی مردم مارینالدا میآوریم.
پیش از هر چیز برای ارائهی تصویری کلی از وضعیت مارینالدا طرح نکات زیر ضروری است:
مارینالدا روستایی از توابع شهرستان سویل1 اسپانیاست با بیست و پنج کیلومتر مربع مساحت و حدود 2800 نفر جمعیت. این روستا توسط زمینهای مالکان بزرگ و آریستوکراتها که هزاران هکتار از زمینهای اطراف را اشغال کرده و [تا پیش از این] دهها هزار کارگر را بهکارگرفته بودند، احاطه شده است. در سال 1977 پس از تشکیل سندیکای کارگران زمین2 که اکثر ساکنین روستا به عضویت آن درآمدند، رشتهای از حرکتهای رادیکال علیه استثمارگری مالکان صورت گرفت. درست یک سال بعد از تشکیل اتحادیه، در طی یک حرکت خودجوش، ساکنین روستا یکی از زمینهای این منطقه را اشغال کردند. در سال 1979 در انتخابات جدید شهرداریها یک دبیر جوان تاریخ، «خوان مانوئل سانچز گوردیو»، به عنوان جوانترین مقام منتخب (در اسپانیا) شهردار مارینالدا میشود. یکی از اصلیترین پرنسیپهای این شهردار جوان، مبارزه علیه فقر و علیه تمام آنچه که فقر را ایجاد میکند، یعنی سیستم اقتصادی غالب و مالکین زمین و قدرت دولتی بود. او معتقد بود که زمینها باید اشتراکی شود و برای اشتراکی کردن زمینها، ابتدا میباید آنها را از دست مالکین بیرون آورد و این چنین بود که مبارزه و مقاومت سختی از جانب ساکنین روستا آغاز شد.
در سال 1986 پس از سالها مبارزه، زنان و مردان روستا برای خلع ید مالکان از زمینهایی که رویشان کار میکردند، از طریق تظاهرات و اشغال زمینها، ایستگاه قطار و… مالکین بزرگ را مجبور به فروش زمینها کردند. این زمینها که عمدتا به دوشس آلب از دوستان «خوآن کارلوس» پادشاه اسپانیا تعلق داشت، در توافقی با دولت از دوشس خریده و به شهرداری سپرده شد، سپس بین ساکنین تقسیم گشت. بدین ترتیب 1200 هکتار زمین بهدست آمد که به صورت اشتراکی برای کشت و کار مورد استفادهی همگان قرار گرفت. بدین ترتیب بود که در این منطقه یکی از رویاهای بسیار کهن «زمین از آن کسانیست که بر روی آن کار میکنند» تحقق یافت.
زمین متعلق به هیچ کس نیست، زمین متعلق به همه است!
اقتصاد مارینالدا اساسا بر کشاورزی تکیه دارد. اشتراک زمین و وجود یک تعاونی کشاورزی مردمی و یک کارخانهی کنسروسازی تنها منابع اقتصادی این ناحیه است. سود به دست آمده از طریق کشاورزی و کار در کارخانه بین افراد تقسیم نمیشود، بلکه در بخشهای دیگر به کارانداخته میشود و این یکی از راههاییست که جلوی بیکاری ساکنین را میگیرد.
حقوق همهی کارکنان در هر سِمَتی که باشند، برای شش ساعت ونیم کار در مزرعه و هشت ساعت کار در کارخانه، روزانه 47 یورو است. با وجود اینکه در فصولی از سال برای همه در مزرعه کار نیست، همه حقوق دریافت میکنند.
هزینهی زندگی در مارینالدا بالا نیست؛ اجارهی خانه 15 یورو و مهدکودک همراه با غذا 12 یورو در ماه برای یک خانواده هزینه برمیدارد. شادی و جشن حق همه است و باید برای همگان رایگان باشد، پس جشن و فعالیتهای فرهنگی نیز برای همهی ساکنین مجانیست. این مسئله شامل استخر، و به طور کلی ورزش که رایگان و یا تقربیا رایگان است، نیز میشود.
زمینی که دیگر کالایی برای خرید و فروش نیست، بلکه حقی است برای همه!
خانهی ساکنین روستا توسط خود ایشان ساخته میشود. بین افراد برای داشتن مسکن تبعیضی وجود ندارد، تنها شرط برای ساختن خانه این است که فرد متقاضی، مسکن دیگری نداشته باشد. شهرداری زمین و مهندس معمار را در اختیار فرد متقاضی مسکن میگذارد، و خود فرد و همسایهها بنا به تواناییهایی که دارند در ساختن خانه یاری میرسانند؛ در واقع صاحبخانه سازندهی خانه است، البته هرگز نمیتواند آن را بفروشد.
دمکراسی مشارکتی
مارینالدا از پایان دورهی ژنرال فرانکو تا به امروز به صورت دمکراسی مستقیم اداره میشود و تصمیمات در آنجا بهطور جمعی گرفته میشود. تمامی مسائل مربوط به ساکنین این ناحیه (مسکن، شغل و مالیات و …) مورد بحث و تبادل نظر قرار میگیرد و سپس در یک مجمع عمومی و با رأی همگانی در موردشان تصمیمگیری میشود. قابل ذکر است که برای اعلام مجمع عمومی، افرادی در کامیون کوچکی که در روستا حرکت میکند، با بلندگو روز و ساعت مجمع عمومی را به گوش ساکنین میرسانند.
برای هیچ یک از فعالیتهای سیاسی، از جمله فعالیت سیاسی شهردار و همراهانش، حقوقی در نظر گرفته نشده است. امتیاز ویژهای برای آنان وجود ندارد. آنان تنها سخنگوی مطالبات مردم مارینالدا هستند.
شهردار که [همچنین] نمایندهی اتحاد چپ در پارلمان آندلس است، در 16 اوت 2012 در یک راهپیمایی سه هفتهای به سمت مادرید شرکت داشت و در این راهپیمایی برنامهی اشغال بانکها و ترغیب مقامات محلی به عدم پرداخت بدهیها را تدوین نمود.
عضو «همبستگی کوبا و سوئیس» در گزارش خود مینویسد:
در یک کنفرانس در شهرداری مارینالدا شرکت میکنم، شهردار نقطه نظراتش را در پاسخ به چند پرسش چنین بیان میکند:
”در سطح بینالمللی باید متحدانه مبارزه کرد. ما چه در سندیکاها و چه در احزاب ضدسرمایهداری متشکل هستیم.“
”ما به پلیس نیازی نداریم، چرا که خرج بیهودهایست؛ مردم هیچ علاقهای ندارند که شهر خودشان را خراب و ویران کنند. در ضمن ما کشیش هم نداریم به شکر خدا (با خنده)؛ البته آزادی مذاهب تضمین شده است.“
”بحران؟ سیستم سرمایهداری همیشه یک شکست بوده است. در واقع بحران از دیروز شروع نشده است، البته امتیاز این بحران اخیر این است که اسطورهی بازار سقوط کرد. آنانی که میخواهند سرمایهداری را اصلاح کنند، کسانی هستند که میخواهند همه چیز را عوض کنند تا چیزی عوض نشود. در سرمایهداری ما سندیکاهای سیستم را داریم، نه سندیکاهای طبقه را.“
”ما دمکراسی مشارکتی و مستقیم داریم. همه با هم در مجمع عمومی در مورد مسایل مربوط به شهر تصمیمگیری میکنیم. مسلما وقتی تعداد زیاد است ایدهها (راه حلها) هم بیشتر است. مردم در اینجا میدانند که میشود برای ارزشهای دیگری کار کرد، نه فقط برای پول. برای مثال، هر چند وقت یکبار بنا به تمایل و یا ارادهی عمومی، ما تصمیم میگیریم که یک یکشنبهی سرخ ترتیب دهیم، و جوانان زیادی به طور داوطلب میآیند که میدانها را تمیز کنند و یک صبحانهی بزرگ برای بچهها آماده کنند. تمام این کارها برای لذتِ باهم بودن و داشتن یک شهر تمیز ترتیب داده میشود. دمکراسی نه تنها سیاسی که باید اجتماعی و اقتصادی نیز باشد. تا آنجا که به دمکراسی سیاسی مربوط است، اکثریت پنجاه درصد به اضافه یک به درد نمیخورد، برای یک دمکراسی واقعی باید دستکم هشتاد یا نود در صد یک ایده را قبول داشته باشند.“
تلویزیون را خاموش کن و مغزت را روشن کن!
مارینالدا یک شبکهی تلویزیون محلی دارد که علیه تبلیغات گروههای قدرتمند اقتصادی که واقعیت را واژگونه جا میزنند، مبارزه میکند. هر شنبه شهردار در این شبکهی تلویزیون محلی به پرسشهای ساکنین پاسخ میدهد.
«تلویزیون را خاموش کن و مغزت را روشن کن!»؛ این شعار روی دیواری در مقابل شبکهی تلویزیون محلی، نوشته شده است. عضو «همبستگی کوبا و سوئیس» در اینباره چنین مینویسد:
خوان مانوئل سانچز گوردیو با من دربارهی رسانهها و نقش آنها در حفظ سیستم سخن میگوید:
”تنها چند قدرت مالی بزرگ در جهان رسانهها را در دست دارند و زمانی که چپها در حال نوشتن جزواتی هستند که خوانندهای ندارد، اقتصاد راست بورژوازی صدها شبکهی تلویزیونی برای ما درست میکند که تقریبا همهی آنها ارزشهای دروغین سرمایهداری را تبلیغ میکنند.“
در رابطه با رسانهها سؤالی که از خودم میپرسم این است، که چرا تجربهی مارینالدا درست برعکس کوبا، تا این اندازه برای مردم جهان ناشناخته است؟ تنها در آمریکا بودجهی هنگفتی (میلیونها دلار) برای بدنام کردن کوبا و حمله به این کشور کوچک صرف میشود. بدیلی که در مقابل نظام سرمایهداری کارآیی داشته باشد و زمانی نسبتاً طولانی دوام بیابد، اینگونه باعث ترس و وحشت قدرتمدارن میگردد.
این الگو [مارینالدا] میتواند در شهرهای دیگر نیز پیاده شود، تنها به عزم و ارادهی وجدان جمعی بستگی دارد. مبارزهی جمعی و مشارکت داوطلبانه و دمکراسی سیاسی و اقتصادی برای همگان! ساکنین مارینالدا مثل همیشه با شهامت تمام و با شوق و قاطعیت تجربهی فوقالعادهی خود را دنبال میکنند. به سبب خلع مالکیت از مالکان (سرمایهدار یا آریستوکرات) ساکنین مارینالدا مورد تهدید و ارعاب بوده و بارها به دادگاه فراخوانده شدهاند. شهردار نیز تاکنون دو بار مورد سوءقصد قرارگرفته که از آنها جان سالم بهدر برده است. او به درستی میگوید:
”آنچه که هم اکنون در جریان است، (یعنی بحران جاری در سرتاسر اروپا و باقی نقاط جهان) به من این حق را میدهد که بگویم سرمایهداری یک اژدهای هزار سر است که زندگی و هستی ما را میبلعد؛ .نظامی خونآشام، که باید در مقابلش مقاومت کرد و چنین مقاومتی مفهوم مبارزهی من است.“
بحران سرمایهداری و سیاستهای حزب سوسیالیست (سوسیال دمکرات) اسپانیا میلیونها اسپانیایی را از داشتن کار محروم ساخته است و آنان را به فقر و فلاکت کشانده است. اما زحمتکشان شهر مارینالدا با کار و زحمت روزانه، بیوقفه سعی در بهبود موقعیت مادی و فرهنگی خود دارند. تمامی تصمیمات با مشارکت همگان و در کمال شفافیت گرفته میشود. زنان و مردان این شهر برای خود جامعهای کاملا متفاوت از جامعهی سرمایهداری آرزو کردهاند و سعی در ساختن آن دارند.
* متن فوق، ترجمه و اقتباسی است برگرفته از منابع زیر:
Marinaleda, un village en utopie
http://www.legrandsoir.info/Marinaleda-un-modele-d-auto-gestion-unique-en-Europe.html
http://www.youtube.com/watch?v=UkLbnLpHl-8
* * برای آگاهی بیشتر در مورد تجربهی مردم مارینالدا به منابع زیر (به زبان انگلیسی) رجوع کنید:
1. Marinaleda, all equal (Video)
2. Marinaleda, The Land of Utopia (Video with English subtitle)
3. To Capitalist Folly, Town in Spain Offers Reply (Text, Guardian)
4. Spain's communist model village (Text, Guardian)
1. Seville
2. Sindicato de obreros del campo SOC
دست تان درد نکند. و اما، آیا ساختن مارینالدا بزرگ و جهانی نیز بهمین ساده گی است؟ برای ساختن مارینالدا بزرگ باید که با دولت بزرگ جهانی دست و پنجه نرم نمود، این هم شدنی است، اما قدرت طبقه کارگر جهانی را باید بسیج و آماده کرد و سازمان آنرا موجودیت داد. به این اندیشه و فکر کنیم! ولی بیشتر از همه پراکتیک ساختن آنرا فعالیت روزمره خود نائیم.