***
«افغانی» کیست؟ قاتل، متجاوز، قاچاقچی؟ «افغانی» همواره و پیشاپیش یک مجرم است. «افغانی» اوییست که کار کارگران ایرانی را میدزدد، سخت جان میکَند و کمتر مزد میگیرد تا برای ایرانیها فرصت کاری باقی نماند. «افغانی» ایرانیای درجه دوم است. این تصویر قالب راسیستی در ذهنیت بیمار ایرانی حک شده است. «افغانی» دالی است که تنها مدلول آن مهاجرانی از افغانستان نیستند، «افغانی» خود به تنهایی یک ناسزاست. «افغانی» ابژهی خشم، نفرت، تحقیر و گاه ترحمِ شهروند ایرانی است. ایران به مثابه یک اردوگاه بزرگ برای آوارگان افغانستانی است؛ آوارگانی که به امید یافتن حداقل شرایط زندگی، ناگزیر از جنگ و قحطی و فقر به ایران مهاجرت میکنند و چیزی جز تحقیر نژادی و قومی، ستم و استثمار طبقاتی در انتطارشان نیست؛ آوارگانی که همیشه در مظان اتهام اند، خانههایشان را آتش میزنند، فرزندانشان را از تحصیل محروم میکنند و به سختترین کارها میگمارندشان و دست آخر فقط و فقط یک «افغانی» هستند، نه بیش و نه کم.
مسئلهی مهاجران افغانستانی در ایران، همواره به حاشیه رانده شده و در حاشیه مانده است. آنان که دیده نمیشوند، هرچند همیشه حضور دارند. باید خوانشی رادیکال از متن واقعیت اجتماعی–طبقاتی در ایران داشت، خوانشی که باور دارد حاشیه خودِ متن است و شناخت متن تنها به واسطهی بازخوانی حاشیهها امکان میپذیرد. خطوط چهرهی مهاجران افغانستانی حاشیه را هاشور میزند و خوانش رادیکال آن را امکانپذیر میکند. مهاجر افغانستانی خود، حاشیه است.
هیچ تحول رهاییبخشی در ایران هیچگونه نسبتی با نژادگرایی و ملیگرایی نخواهد داشت. ملیگرایی با اتکا به تضادهایی دروغین و با برساختن «خود»ی کاذب و یکپارچه، سعی در پوشاندن شکافهای مردم در مواجهه با دیگری دارد. این تضادها در جامعهای که بخشی از آن دست در دست خونآلود حکومت میگذارد، ناقوس ظهور فاشیسم را به صدا در آورده است. رژیم جمهوری اسلامی نیز با نگاهِ دیگریستیز به این دوگانهی دروغین چنگ میاندازد و از این طریق نه تنها در پی سرپوش گذاشتن بر بحران اقتصادی، استثمار بیش از پیش طبقهی کارگر و ناکارآمدیهای خویش است، بل با متمایز نمودن کارگران ایرانی از کارگران افغانستانی، سعی در درهم شکستن صفوف کارگران و ایجاد مانع برای اتحاد آنان در مبارزه علیه سرمایهداری دارد. این رویکرد فاشیستی با خشونتی عریان، فاجعه را میگستراند.
مهاجران افغانستانی با نیروی کار ارزانتر و تقبل کارهای دشوارتر به بخشی از طبقهی کارگر ایران بدل میشوند و از این رو از سویی تحت استثمار و ستم سرمایهداری قرار دارند و از دیگر سو به علت فاشیسم دولتی و رگههایی از نژادگرایی در میان بخشی از مردم، ستم و تحقیری مضاعف را به جان میخرند.
بحران و شدت یافتن تحریمهای اقتصادی فشاری روزافزون را بر طبقات محروم جامعه بالاخص طبقهی کارگر تحمیل نموده است. تضادهای فزونییافته، فضای جامعه را رادیکالیزه میکند. در چنین شرایطی تنها دو مسیر گشوده است: حرکت به سوی تحولات سوسیالیستی و یا فروغلطیدن در مغاک بربریت. از این رو وظیفهی گریزناپذیر همهی آنانی که در پی رهایی اند، گسترش و کمک به رشد گفتار کمونیستی و آگاهی طبقاتی و مبارزات سازمانیافتهی طبقاتی علیه سرمایهداری در ایران است.
جریانات سیاسی فرصتطلبی که با توسل به نامهنگاریها و زد و بندهای آشکار و نهان با قدرتهای ارتجاعی و امپریالیستی، نوالهای از سفرهی قدرتِ آینده در ایران میجویند، آتشبیار این معرکهی فاشیستی هستند؛ هم آنان که در تمام این سالها با ترویج و تبلیغ گفتارها و شعارهای هویتی بستر شکلگیری چنین وقایع شومی را با دستان خود پهن کردهاند و از همین روست که همواره در هر کوس رسوایی که به صدا در میآورند، حملههای بیشرمانه به گفتارها و مبارزات رهاییبخشِ کمونیستی را از یاد نمیبرند. ایجاد صفی مستحکم در برابر این جریانات سودجو و قدرتطلب، همزمان با مبارزه علیه ارتجاع حاکم، جزء جداییناپذیر هر مبارزهی رهاییبخش است.
«کموناریوم» / هفت ژوئیه 2012 ؛ هجده تیر 1391