دریافت نسخهی PDF
* نسخهی اصلی این متن (به زبان آلمانی) برای ارائه در همایش «مدرسهی بهاری مارکس» تهیه شده بود. این همایش، که موضوع دورهی اخیر آن نقد «حق» بود، فصلِ بهارِ هر سال توسط بنیاد رزا لوکزامبورگ برگزار میشود.
مقدمه
شاید بتوان اعتراضات پناهجویی در سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ در کشور آلمان را، با همهی کاستیها و فقدانهایش، یکی از نقاط پررنگ تاریخ اعتراضات پناهجویان در این کشور دانست. این اعتراضات از نظر شکل و روش، نقش فعال پناهجویان در سازماندهی و پیشبرد آن، میزان و کیفیت تعاملاش با جامعهی آلمان، تاثیرش بر سیاستگذاریهای دولت در حوزهی پناهجویی، و پیامدهای پسینیاش بر پناهجویان ساکن کمپها نقطهی عطفی در اعتراضات پناهجویان به شمار میرود. از همین نظر این بازهی زمانی (۲۰۱۲-۲۰۱۳) درخور تحلیل جامعی است تا هم نقاط قوت و ضعف این حرکت شناسایی گردد و هم به واسطهی این شناسایی، مازاد تجربی و نظری آن بتواند در پیشبرد هر چه بهتر و موثرتر اعتراضات احتمالی آتی مفید واقع شود.
بر مبنای چنین درکی است که ما نیز برای بررسی مسئلهی «حق» در پرتوی اعتراضات پناهجویی این بازهی زمانی را انتخاب کردهایم؛ چرا که اولا به صورت فعال در شکلگیری و تداوم آن نقش -هرچند محدودی- ایفا کردهایم و به واسطهی این دخالتگری شناخت بهتری نسبت به پستی و بلندیهایش داریم. ثانیا با توجه به موضوع محوری این سمینار، این بازهی زمانی و تحولات درونی اعتراضات پناهجویی در این مقطع مشخص را حاوی نکات قابل توجهی میدانیم.
با این حال اعتراضات پناهجویی در مقطع ۲۰۱۲-۲۰۱۳ حاوی مجموعه اعتراضات یکپارچه و یکدستی نیست و فارغ از آنکه علل این چندپارگی چه باشد، در این بحث داعیهی بررسی اعتراضات مختلف در بازهی زمانی مذکور را نداریم. بلکه بحث خود را بر بخش مشخصی از این اعتراضات متمرکز کردهایم. بررسی ما به طور مشخص شامل تجربهی ۴ ماه اعتصاب خیابانی در شهر ورتسبورگ (مارس-ژوئیه ۲۰۱۲)، گسترش چادرهای اعتصابی پناهجویان در شهرهای مختلف آلمان (ژوئیه – سپتامبر ۲۰۱۲)، پیادهروی به سمت برلین (سپتامبر- اکتبر ۲۰۱۲)، اعتصاب غذا در دروازهی برندنبورگ (اکتبر- نوامبر ۲۰۱۲، برلین)، کنگرهی پناهندگان (مارس ۲۰۱۳، مونیخ) و اعتصاب غذا در میدان ریندرمارکت (ژوئن ۲۰۱۲، مونیخ) میشود.
طرح بحث
بحث ما معطوف به برخوردی نظری با مقولهی «حق» نیست. چرا که در این حوزه، پژوهش نظری یا بررسیهای مرتبطی که قابل ارائه باشد، انجام ندادهایم. بنابراین آنچه از سوی ما میتواند ارائه شود، بررسی مسئلهی «حق» در سیر تحولات اعتراضات پناهجویان در مقطعی است که پیشتر اشاره کردیم.
«حق» و «انسان دارای حق»، به اشکال مختلف و بعضا متفاوتی در بیانیهها و فراخوانها و مقالات پناهجویان معترض درج شده است؛ گاهی مستقیم و روشن از فقدان «حقوق» مشخصی سخن گفتهایم، حقوقی که به باور ما از دست رفته و ضایع شدهاند؛ گاهی به طور غیرمستقیم ضرورت دستیابی به «حقوق» خود را از دل محدودیتهای قانونی اعمالشده بر زندگی پناهجویان مطرح و برجسته کردهایم؛ و حتی گاهی از منظر درکمان از «انسان دارای حق»، حقوق پناهجویان را تعریف کردهایم.
این تفاوت در نحوهی صورتبندی مقولهی «حق» در مبارزات پناهجویی ، متاثر از هدف بیان، و مخاطب این بیان دستخوش تغییرات جدی میشود. به بیان بهتر این صورتبندیهای مختلف از حق -صرفا و حتی لزوما- حاصل یک اغتشاش نظری در ذهن پناهجویان نبودهاند؛ بلکه هنگامی که بیانیهای طی یک اعتصاب غذای خیابانی خطاب به دولت منتشر میشود، زمانی که مقالهای نظری در روند فراز و فرودهای مبارزات نوشته میشود، و یا حتی در متن ادبیاتی که هدفاش تبلیغ سیاسی و سازماندهی پناهجویان است، تعریف «حق» و «انسان صاحب حق» ناگزیر بیان و نحوهی مفصلبندی متفاوتی پیدا میکند. چرا که مضمون اندیشه، و نحوهی بیان آن، در سطوح مختلف یک اعتراض جمعی، از کیفیت یکسانی برخوردار نیستند. از این نظر بخشی از این اغتشاش یادشده حاصل تفاوت میان این سطوح است؛ به بیان دیگر میان درک نظری-علمی مسئلهی «حق»، و بیان آن در چارچوب تنگ بندهای قانونی در لباس مطالبهی یک اعتراض جمعی، فاصلهای جدی وجود دارد.
اما همهی این تفاوتها در صورتبندی «حق» طی مبارزات پناهجویی این دوره را نمیتوان صرفا به پای سطوح مختلف طرح و بیان و یا وابسته به متغیر بودن مخاطبان این حرکت اعتراضی دانست. بلکه این تفاوتها در صورتبندیْ پیش از هر چیز ناشی از درکهای متفاوت و تحولیابنده پناهجویان نسبت به مسئلهی حق، و تغییر تدریجی این درکها در روند اعتراض جمعیشان بوده است.
اما این درکهای بعضا متفاوت و در حال تحول را در کدام بخش از این اعتراضات میتوان یافت؟ چه روزنی را باید جستجو کرد که این درکهای متفاوت را روشنتر -گو در سطوح مختلف- نشان دهد؟
به نظر ما نقطهی آغازْ مطالبات پناهجویان است، چرا که دقیقترین تجلی درک پناهجویان معترض از مسئلهی حق را میتوان در مطالباتشان ردیابی کرد. بنابراین مطالبات پناهجویان در طی این مبارزات، واسطهای است برای درک نحوهی صورتبندی «حق» نزد ایشان، و با بررسی این مطالبات میتوان به منطقی که خود این مطالبات -و اعتراض حول این مطالبات- را نزد پناهجویان ضروری یا توضیحپذیر میکرد دست یافت. به بیانی بهتر، درکهای نسبتا مشخصی در پس این مطالبات نهفته است که مطالباتْ بیان بیرونی و جرح و تعدیل شدهی آنهاست. بنابراین با تحلیل مطالبات است که با درکهای مختلف و تحولیابنده از مسئلهی «حق» نزد پناهجویان معترض روبرو میشویم.
بر این اساس، ما در این بحث، مطالبات پناهجویان و نحوهی تحول این مطالبات در بخش مشخصی از اعتراضات پناهجویان طی سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ را مورد بررسی قرار میدهیم، تا به واسطهی آن، هم درک پناهجویان سازماندهندهی این اعتراضات از مسئلهی حق را بیرون بکشیم و هم سیر تحولات این درک را نشان دهیم.
به نظر ما مطالبات پناهجویان در بطن اعتراضشان، در سه مرحلهی زمانی دچار تغییرات مهمی شده است؛ الف: مقطع مارس تا ژوئن ۲۰۱۲، ب: ژوئن تا اکتبر ۲۰۱۲ و ج: اکتبر ۲۰۱۲ تا ژوئن ۲۰۱۳.
تحلیل دلایل و عواملی که منجر به این تغییرات شدهاند، و همچنین بررسی تأثیرات این تغییرات بر خود روند اعتراضات، با وجود اهمیت بسیار زیادی که برای فهم روند اعتراض پناهجویان در این بازه دارند، برای بحث حاضر ضروری نیستند. بنابراین کار بررسی این عوامل را به زمان دیگری میسپاریم و صرفاً به اشاراتی که اتصال این سه مرحله را توضیح میدهند اکتفا میکنیم.
الف: مارس تا ژوئن ۲۰۱۲ ؛ اعتصاب غذای ۱۷ روزه، مذاکره و اعتصاب غذای دور دوم
۱۹ مارس ۲۰۱۲ ، ده پناهجوی ایرانی در شهر ورتسبورگ استان بایرن، وارد اعتصاب غذا شدند و طی بیانیهی اول خود اعلام کردند که با توجه به وضعیت خطیر حقوق بشر در ایران، عدم وجود برابری میان زن و مرد، فقدان آزادی بیان و اندیشه، اعدام و شکنجهی مخالفین و … از ایران گریختهاند و به کشور آلمان پناهنده شدهاند. در آخر نیز اعلام داشتند که مطالبهشان همانا پذیرفته شدن بهعنوان پناهندهی سیاسی است و برای تحقق آن دست به اعتصاب غذای نامحدود زدهاند.
آنچه در این بیانیه -و بیانیههای بعدتر تا ژوئن ۲۰۱۲- به اشکال مختلف تکرار شده است، مطالبهی درخواست قبولی پناهندگی و دریافت پناهندگی سیاسیاست. به این ترتیب که پناهجویان اعتصابکننده اولاً خود را تعریف میکنند، ثانیاً با توصیف شرایط کشور مبدأ خود (در اینجا ایران) پناهندگی سیاسی را «حق» خود میدانند.
اما کیست که نداند آنچه این مطالبه را میانجیگری میکند، یا به بیانی دیگر، آنچه دستاویز پناهجویان اعتصابی برای توضیح مطالبهشان شده است، تعریف کنوانسیون۱۹۵۱ کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل است. طبق تعریف این کنوانسیون «هر کسی که به دلایل نژاد، ملیت، مذهب، عضویت در یک گروه اجتماعی و یا به خاطر داشتن عقیدهی سیاسی تحت تعقیب و یا تحت ترس از تعقیب باشد و از کشور خود خارج شده باشد، شامل تعریف پناهنده از نظر این کنوانسیون میشود».
آنچه در این مرحله شاهد آن هستیم، اعتراضی است که به میانجی آن ده پناهجوی ایرانی از یکطرف با استناد به شرایط حاکم بر کشور ایران، و از طرف دیگر با دستانداختن به یک سند قانونی بینالمللی، تعریفی از خود در مقام پناهنده ارائه میکنند که در عین حال این تعریف، تعریفی است که حقوق معینی را شامل حال آنها میکند. پذیرفتهشدن بهعنوان پناهندهی سیاسی نزد ایشان «حق» مسلمی فرض میشود که به تجربه دریافتهاند دولت محلی به این راحتیها آن (حق مسلم) را به ایشان تقدیم نمیکند. لذا برای فشار به دولت اعتصاب غذای دستهجمعی کردهاند. بنابراین آنچه در این مرحله، و حدوداً در دو مرحلهی بعدی، نقطهی محوری در تعریف حق، مطالبه و اعتراض حول این مطالبه را تشکیل میدهد، تعریف «پناهنده» توسط پناهجویان معترض است و در این مقطع، این تعریف را از متن کنوانسیون ۱۹۵۱ عاریه گرفتهاند.
ب: ژوئن تا دسامبر ۲۰۱۲ ؛ لبدوزی، طرح گسترش چادرها، پیادهروی تا برلین، اعتصاب غذا در دروازهی براندنبورگ
اما اعتراض خیابانی و ورود به جامعهی مقصد به واسطهی این اعتراض، کامیابی نسبی و ناتمام اعتصابغذا در ورتسبورگ و تعامل با فعالینی که در پیشبرد اعتراضات نقش مهمی ایفا کرده بودند، همگی، تحولی در نحوهی تعریف «پناهنده» نزد پناهجویان معترض تحولی را باعث شدند که این تحول تاثیرات بیواسطهای در نحوهی پیشبرد اعتراض در این مقطع داشت. در زیر به این تحولات میپردازیم.
پروسهی اعتراض خیابانی دو محور را در تعریفی که پناهجویان معترض با استناد به کنوانسیون ۱۹۵۱ در خصوص فرد «پناهنده» ارائه میکردند دچار چالش کرده بود. اولاً: تعریف «پناهنده» در کنوانسیون ۱۹۵۱ در پروسهی اعتراض جمعی به محدودههای خودش رسیده بود و دوماً این تعریف از پناهنده صرفاً بر شرایط کشور مبدأ تمرکز داشت.
اول: تعریف «پناهنده» در کنوانسیون ۱۹۵۱
همانطور که دیدیم نقطهی مرکزی که در تعریف «پناهنده» در مرحلهی اول (اعتصاب اول) نزد پناهجویان معترض وجود داشت، «برخی» شرایط کشور مبدا بود. طی تعامل با دیگر پناهجویان در فراز و فرودهای اعتراض خیابانی، پناهجویان اعتصابی به محدودههای تعریف «پناهنده» در کنوانسیون ۱۹۵۱ رسیدند. چرا که کنوانسیون صرفاً برخی از شرایط کشور مبدأ پناهجویان، و نه همهی عواملی را که منجر به خروج اجباری آنها از جغرافیای مبدأ شده بود به حساب میآورد. بهعنوان نمونه این کنوانسیون، فقیر اقتصادی را در حوزهی «پناهنده» تعریف نمیکند و فقر اقتصادی را بهعنوان یکی از شرایط شمول پناهندگی نمیداند. حال آن که بسیاری از پناهجویان درون کمپها به دلیل فقر اقتصادی ناشی از جنگ، تحریم و استعمار از کشور مبدأ خود گریخته بودند و پناهجویان معترض این واقعیت را در مواجهه با این پناهجویان فهم میکردند.
پناهجویان با رویآوردن به توضیح اثرات جنگ، تحریم، فقر، استعمار و … بعنوان عوامل ایجاد «پناهجو»، از تعریف «پناهنده» در کنوانسیون ۱۹۵۱ فراتر رفتند و معتقد بودند که فقر اقتصادی ناشی از این عوامل نیز باید در تعریف «پناهنده» گنجانده شود و کشوری همچون آلمان که در عموم این عوامل نقش مستقیم و غیر مستقیم دارد، باید به این پناهجویان پناهندگی سیاسی بدهد.
دوم: تمرکز بر جامعهی مبدا، شکلگیری هویت پناهجویی و حقوق آن
آنچه در تعریف «پناهنده» در کنوانسیون ۱۹۵۱ آمده بود، صرفاً شرایط حاکم بر کشور مبدأ را توضیح میداد؛ آنهم شرایطی گزینشی را (در بند دوم به این مسأله باز خواهیم گشت). پناهجویان معترض پس از ورود نسبی به جامعهی مقصد (در اینجا آلمان) با محدودیتهایی روبرو شده بودند که آنها را با شرایط حاکم بر کشور مبداشان (در اینجا ایران) نمیتوانستند توضیح دهند. محدودهی تردد، بستهی خشک غذایی، زندگی اجباری در کمپ و عدم برخورداری از حق کار همگی قوانینی بود که در جامعهی مقصد وجود داشت و از قضا این محدودیتها به همهی پناهجویان، حال آنکه کنوانسیون ۱۹۵۱ آنها را لایق پناهندگی بداند یا نداند اعمال میشد. اما کنوانسیون ۱۹۵۱ در خصوص این دست محدودیتها سکوت کرده بود. درست در این مقطع است که پدیدهی «پناهجو» نزد پناهجویان معترض شکل میگیرد. پناهجویان معترض حال یک چشم به تعریف «پناهنده» و متعاقباً شرایط کشور مبدأ دارند، و با چشمی دیگر، هویتی تحت نام «پناهجو» را تشخیص دادهاند که از قضا در جامعهی مقصد تعریف میشود؛ که فارغ از دلایل فرار/مهاجرت فرد، وی را مجبور به زندگی اجباری در کمپها میکند، اجازهی تردد آزاد و حق انتخاب خوراک و … را از وی سلب میکند. اما آنچه نزد پناهجویان معترض، «پناهجو» را صاحب حق میکرد، «انسان» بودن وی بود. آنها با استناد به منشور جهانی حقوق بشر، خصوصا بندهای ۱۳، ۱۴ و ۱۵ و ۲۳ و همینطور بند ۱ قانون اساسی آلمان، ادعا میکردند که پناهجو به صرف انسانبودنش، صاحب حقوقی خدشه ناپذیر است و کشور مقصد باید این حقوق را به رسمیت بشناسد؛ حقوقی همچون تردد آزاد، حق انتخاب شغل و حق تحصیل و … که همگی در اعلامیهی جهانی حقوق بشر درج شدهاند.
بنابراین دو محور اصلی که در تحول مطالبات اعتراض جمعی پناهجویان در اعتصابغذا و لبدوزی در شهر ورتسبورگ، حرکت به سمت برلین در دو مسیر پیاده و سواره و اعتصابغذای دروازهی براندنبورگ نقش ایفا میکنند و در مطالبات عمومی پناهجویان متجلی میشوند، همانا تعاریفی هستند که پناهجویان معترض نسبت به «پناهنده» و «پناهجو» ارائه میکنند: اولی علاوه بر آنچه در کنوانسیون ۱۹۵۱ سازمان ملل آمده، شامل همهی آنهایی میشود که به دلیل جنگ، تحریم، استثمار تاریخی زیرساختهای اقتصادی کشور مبداشان از بین رفته است و به دلایل اقتصادی مهاجرت کردهاند و کشور مقصد باید آنها را بهعنوان «پناهنده» به رسمیت بشناسد، و دومی در حالی که تعریف نخست را در دل خود دارد به انسانهایی اتلاق میشود که در جایگاه مشخصی در جامعهی مقصد قرار گرفتهاند و هویت جمعی «پناهجویان آلمان» را برساخته و به صرف انسان بودنشان، با استناد به اعلامیهی جهانی حقوق بشر صاحب حقوقی در کشور مقصد هستند.
ج: دسامبر ۲۰۱۲ تا ژوئن ۲۰۱۳
پس از افت و خیزهایی که اعتراضات پناهجویان، خصوصا در روزهای نخست بعد از ورود «مارش اعتراضی» (protest march) به برلین با آنها مواجه شد، و همچنین در بستر مباحثات با پناهجویان معترض در کشورهای اتریش و هلند -که تا حدی متأثر از حرکت در آلمان، به اعتراض و سازماندهی مشغول بودند- درک بخشی از پناهجویان معترض در این سلسله از اعتراضات نسبت به «پناهنده» و «پناهجو» -خصوصا نسبت به تعریف جایگاه پناهجو در کشور مقصد- دستخوش تغییراتی شد.
در این مرحله، به واسطهی رشد آگاهی پناهجویان فعال نسبت به حوزهی نظری نقد اقتصاد-سیاسی و دریافت نسبی از بنیادهایی که جامعه و انسانِ درون جامعه را برمیسازند، فهم آنان از جایگاه پناهجویان در کشور مبدأ و همچنین تعریف «پناهنده» در نظر آنان دچار تحول شد. چرا که ابتدا با شناخت بهتر از کارکردهای جهانی مناسبات سرمایهداری و تقسیم کار جهانی، ریشههای فقر اقتصادی در کشورهایی که پناهجویان در آنها تولید و بازتولید میشوند به طور دقیقتر بررسی شد، و همچنین این ابزار نظری کمک مفیدی برای تحلیل دقیقتر جایگاه پناهجویان در کشور مقصد و مکانسیمهایی که زندگی پناهجویان را در کشور مقصد فراهم ساخت. در این مقطع، خصوصا به واسطهی مباحثات با پناهجویان معترض در کشورهای هلند و اتریش، تعریف پناهجو بسط پیدا کرد و در پرتو شناخت از جوامع شهروند-محور و نقش دولت سرمایهداری کشورهای مرکز در مدیریت نیروی کار ارزان، تحت عنوان «ناشهروندان» تعریف شد. پذیرش این تعریف، به معنای آن بود که پناهجویان در کنار «غیرقانونیها»، ناشهروندانی معرفی گردند که از هرگونه رابطهی دولت-ملت به بیرون پرتاب شدهاند و از هیچ حقوق دموکراتیکی برخوردار نیستند. پناهجویان معترض به میانجی این تعریفْ درکی نیمه-فلسفی از انسان و جامعه را نیز چاشنی تحلیل خود کرده بودند که ادعا میکرد: اگر انسان صرفاً قابل تعریف و بازشناسی در جامعه است، و به این واسطه هویت اجتماعی انسان پیشفرض هرگونه هویت دیگرش است، پس صرف حضور فرد در جامعه، علی الاصول وی را مشمول حقوقی برابر با افراد آن جامعه میکند؛ حتی اگر دولت و جامعهی شهروند-محورِ کشور مقصد از تمام مجاری رسمی و غیر رسمی، «دیگری» بودن را به وی القاء کنند.
مفصلبندی نظری این سه محور در «کنگرهی پناهندگان» در مارس ۲۰۱۳ ارائه شد. اما وجه پراتیکتر آن را میتوان در اعتصاب غذای میدان ریندرمارکت شهر مونیخ در ژوئن ۲۰۱۳ ردیابی کرد؛ جایی که پناهجویان از ملیتهای مختلف اعلام کردند: «دولتهای جهان اولی در جایگاهی نیستند که دلایل حضور ما پناهجویان را در نظام قضایی خود قضاوت کنند … » و در انتهای این بیانیه پس از به سخره گرفتن شعارهای حقوق بشری، اعلام نمودند که قبولی پناهندگی سیاسی را حق خود میدانند و برای تحقق آن دست به اعتصاب غذای نامحدود میزند.
مفصلبندی این سه محور عملاً هیچ دستاویز حقوقی و قانونی، که با استناد به آن مطالبهی پناهجویان اعتصابی توضیحپذیر شود، نداشت؛ بلکه در اعتصابغذای میدان ریندرمارکت، این سه محور -تعریف پناهنده، پناهجو و درک رابطهی انسان و جامعه- به شکلی خودبسنده و خود-توضیحگر مطرح شدند. مطالبهی بند ۱۶ قانون اساسی آلمان -یعنی همان پناهندگی سیاسی- نیز صرفاً بیان جرح و تعدیلشدهی همین درک است؛ اگر این جرح و تعدیل استراتژیک اعتراض پناهجویان را نادیده بگیریم، پس پشت مطالبهی پناهندگی سیاسی، مطالبهی «شهروندی» در جوامع شهروند-محور بوده است.