دریافت نسخهی پی.دی.اف. کتاب
مقدمهای برای انتشار دفترهای فمینیستی
دانش اجتماعیِ فمینیستی و مبارزه برای رهایی
اگر تاریخ عمومی بشر، بهجای تاریخ حاکمان و برگزیدگان، از منظر تاریخ ستمدیدگان نگاشته شود، روایت ستمگریِ مناسبات مردسالارِِ، جنسیتزده و دگرجنسگرای هنجاری بیگمان فصل عظیمی از این تاریخ دراز و پررنج خواهد بود. اما چنین تاریخی هیچگاه نگاشته نخواهد شد، مگر آنکه این ستمدیدگان به دگرگونی وضعیت زندهی خود برآیند، تا به تبع آنْ حقیقت تاریخشان را از چشمانداز رهایی خود ببینند و بنگارند. مبارزات مختلف زنان طی دو سدهی اخیر و مبارزات همجنسگرایان و سایر سرکوبشدگانِ جنسی و جنسیتی در دهههای اخیر، خواه در قالب روشنگریهای مستمر فمینیستی و خواه در هیات جنبشهای اعتراضیِ مختلف، نهفقط نشانهی امیدبخشی از قابلیت ستمدیدگان برای وفاداری به چنین رسالتی بوده است، بلکه همزمان برگهایی از تاریخ ستم جنسی و جنسیتی را تألیف کرده است. این مبارزات همچنین دستاوردهای علمیِ شگرفی در عرصهی شناختِ ساختارهای اجتماعیِ انقیادگرانهی جنسی و جنسیتی، و درهمتنیدگیِ آن با سایر ساختارهای انقیادگرانه به همراه آورده است. دستاوردهایی که میتواند جنبشِ رهاییبخش را به ابزار درکِ عمیقِ ساختارها و نهادهایی که در حال مبارزه با آنهاست مسلح نموده و به طرحریزیِ استراتژیهای مبارزه یاری رساند. بنابراین، با بستگیِ دوسویهی مبارزه برای رهایی و تلاش برای دستیابی به علمِ انتقادی و رادیکال مواجهایم؛ بهنحوی که این دو سویه بهطور متقابل یکدیگر را غنی ساخته و به پیش میبرند.
از دهههای میانیِ قرن بیستم به این سو، به لطف تلاشهای پژوهشگران فمینیست در حوزهی علوم اجتماعی، این دستاوردهای علمی هم از نظر گستردگی و هم از نظر ژرفای انتقادی بسیار غنیتر شدهاند. آثار پژوهشیِ متعددی در حوزههایی همچون مطالعات جنسیت و هویت جنسی، گرایش جنسی، میل جنسی، خشونت جنسی، نظریهی کوئیر، نظریهی تلاقی، نظریهی منظر، فمینیسم سیاه، سازوکارهای مردسالارانه، رابطهی جنسیت و سرمایه، مطالعات مربوط به کار خانگی و مسالهی بازتولید، و بسیاری حوزههای دیگر مشخصاً در این دوره نگاشته شدهاند. شاید بتوان گفت که بهطور کلی مجموعهی این پژوهشها و مطالعات فمینیستی دو نکتهی مهم را به ما نشان داده و بر آنها تأکید میورزند: نخست اینکه بهلحاظ تاریخی، ظهور این دانشمندانِ فمینیست در حوزهی علوم اجتماعی در امتداد جنبشهای عظیم زنان و همجنسگرایان، و پروبلماتیکی که آنان پیش روی خود یافتند، خود تصدیقی است بر اینکه مبارزه برای رهاییْ همزمان مبارزهای است برای حقیقت، و یا رهاسازی دانش. دوم اینکه در وضعیت انضمامی جوامعْ مناسبات مختلف سلطه با یکدیگر درهمتنیده هستند و بر همین مبنا مبارزه با هر یک بایستی با مبارزات علیه سایر مناسبات مفصلبندی گردند، از جمله اینکه مبارزات فمینیستی با مبارزات علیه نژادپرستی، و این هر دو با مبارزات طبقاتی در ارتباطی چندسویه و ضروری هستند. میتوان گفت که امتدادِ منطقیِ این درک که رهایی از هر شکلِ سلطه لاجرم با رهایی از همهی اشکال سلطه پیوند دارد، به ضرورت دستیابی به شناختِ از همهی مناسبات سلطه میرسد.
ضرورتِ تقویتِ ادبیات فمینیستیِ رهاییبخش در ساحت مبارزات اجتماعی در ایران
با نگاهی به تاریخ کمابیش یک صدسالهی مبارزات متشکل زنان در جامعهی ایران، درمییابیم که این مبارزات دستخوش گسستهای تاریخی متعددی بوده و فرازهای آن عمدتا در ساحت مطالبات سیاسی بوده است (همچنانکه فرودهای آن)؛ بیآنکه گسستهای برآمده از سرکوبهای مهیب و طولانی مجالی دهد تا ریشههای نظری فمینیسم در جامعهی ایران به قدر کافی تقویت شود و گسترش یابد. بیگمان تلاشهای پراکنده در این زمینه هیچگاه متوقف نشدهاند، اما رویههای مستمری که ایجاد پایههای منسجمی برای پرورش علوم اجتماعی فمینیستی در جامعهی ایران را هدف قرار دهند اندک بوده است، گو اینکه در دههی گذشته شاهد رشد این تلاشها و عمقیابی آنها بودهایم. علاوهبراین، شاهد این امر هستیم که خوانشهای لیبرالی از فمینیسمْ نگاه و رویکرد مسلط به فمینیسم در جامعهی ایران است؛ و این سلطهی گفتمان لیبرال-فمینیسم در وضعیت مشخص جامعهی ایران از هژمونیِ این گفتمان در سطح جنبش فمینیستیِ جهانی مشهودتر است. از جمله دلایلِ این معضل، در کنار مسالهی سرکوبها، میتوان به درگیری مستقیم جنبش زنان با استیلای مردسالاری در ساختار درهمتنیدهای از استبداد حاکم و مذهب مسلط اشاره کرد. پیامد این امر، مشخصاً در رشد نحلههای مختلف لیبرال-فمینیسم و فمینیسم اسلامی و نسخههای حقوقبشری فمینیسم تجلی یافته است، و رشد این نحلهها در گسترش چشمگیر نوعی از ادبیات فمینیستی بازتاب یافته است؛ ادبیاتی که عمدتا مطالبات زنان را در بستر حق-محوری بیان میکند، بیانکه خاستگاههای این حقوق و موانع بنیادیِ دستیابی به آنها را، فراتر از چارچوب اجتماعی-تاریخی مشخص ایران، درک و فهم کند و گسترش این مطالبات را در چارچوب کلیتری جای داده و بدینترتیب امکان وارسی ریشههای موقعیت فرودستیِ جنسی و جنسیتی را فراهم سازد. بهعنوان نمونه، سویههایی اساسی از خاستگاههای سلطهی جنسی و جنسیتی که از مناسبات سرمایهدارانهی حاکم بر جامعه تغذیه میکند، نظیر ریشهها و دلالتهای تقسیم کار اجتماعی موجود و پیامدهای جنسیتی آن، عمدتا نادیده گرفته شدهاند و یا حداقل دانش نظری متناسب با آنها سهم اندکی در منابع مطالعات فمینیستی داشته است.
سازوکارهای مردسالارانه و جنسیتزدهی حاکم بر جامعهی ایران، امتدادهای آشکاری در ذهنیت عمومی جامعه و فضای روشنفکری نیز داشته است، که نمودهای متعدد و روزانهی آن، خواه در سطح رسانهها و خواه در سطح ارتباطات اجتماعی، این درک سطحیِ رایج را افشا میکند که صرف باور نظری افراد به برابری زن و مرد میتواند سازوکارهای سلطهی جنسی و جنسیتی را در آگاهیِ آنها پس زده و مانع از بازتولیدشان در منش فردی و کردار اجتماعی آنها گردد. این معضل بهنوبهی خود نشاندهندهی تأثیرات ژرفی است که عمر طویل نظام مردسالاری و بهمیانجی همزیستی درهمتنیدهی آن با مناسبات سرمایه و استبداد و مذهبِ مسلط، در نهادینهکردن هنجارها و پیشفرضهای جنسیتزده و تبعیضآمیز در ذهنیت و روان افراد جامعهی ایران برجای گذاشته است؛ تا جاییکه خودِ گروههای تحتستم جنسی و جنسیتی نیز این هنجارهای مسلط را درونی کرده و آنها را بازتولید مینمایند. این امر بهروشنی نشان میدهد که مهار این مناسبات سلطه و جلوگیری از بازتولید آنها در رفتارهای اجتماعی، نیازمند دانشی عمیق دربارهی سازوکارهای پیچیدهی عمل و بازتولید این ستم -فراتر از پذیرش صرفِ مبانیِ گفتمان فمینیستی- و هوشیاری انتقادی دائمی برای شناسایی و پالایش درونی آنهاست.
بر مبنای چنین دغدغههایی که بر کمرنگبودنِ گفتمان رهاییبخشِ فمینیستی در ساحت مبارزات اجتماعی ایران دلالت دارند، میتوان گفت که انتقالِ دستاوردهای علمیِ فمینیستها به این ساحت بهمثابه ضرورتی در برابر همهی کوشندگان و مبارزان رهاییخواه قرار دارد. در این زمینه باید از آندسته از کنشگران فمینیستی قدردانی نمود که بهطور فردی یا جمعی در راستای پاسخ به این ضرورت تلاش کردهاند و کارهای ترجمهای و تالیفیِ ارزندهای را ارائه نمودهاند. ما نیز قصد داریم که بهمیانجیِ ترجمهی برخی از آثار مطرح مطالعات فمینیستی -در قالب مجموعهای از دفترهای فمینیستی- سهمی هرچند کوچک در انتقالِ ادبیاتِ رهاییبخشِ فمینیستی به فضای فارسیزبان داشته باشیم. امید داریم که این تلاشهای ناچیز ما از طریق پیوندگیری با فعالیتهای دیگر در این زمینه، محرکی برای گسترش درک از این ضرورت در میان همهی کنشگرانِ رهاییخواه بوده و به پویاییِ نظریِ مبارزات رهاییبخش در جامعه یاری رساند.
پراکسیس
شهریور ۱۳۹۴
* * *
دربارهی نخستین مجموعه از دفترها
در نیمهی دوم قرن بیستم، متأثر از گسترش جنبشهای زنان و ضرورتهای نظری برآمده از آن، فمینیستهای بسیاری کوشیدند ابزارهایی تئوریک برای رشد و تعمیق خودآگاهی و بینش زنانه تدارک ببینند. آنان بهروشنی دریافته بودند که تار و پود سلطهی مردانه چنان در ذهنیت عمومی جامعه حک شده است که حتی نحوهی نگریستن زنان به وضعیت خود را نیز شکل میدهد. بنابراین، برخی از آنان کوشیدند «به ریشه بزنند»، و از جایی آغاز کنند که دانش اجتماعی و نحوهی فهم جامعه از خود شکل میگیرد، یعنی جاییکه مشخصاً بخشی از حلقههای اسارت زنان در چرخههای تولید دانش مردانه بافته شده و به زنجیرهای قبلی متصل میگردد. چنین بود که بهرغم گسستها و خاموشیهای مقطعی جنبشهای اعتراضی زنان، امتداد این جنبشها به فضاهای علمی پژوهش در سطوح عالی نیز راه یافت. برای ایندسته از فمینیستها مرز قاطعی میان سپهر پژوهش علمی و خیابانها و محیطهایی که جنبش زنان در آنها جریان مییابد وجود نداشت، چرا که آنان اساساً به دانش دیگری میاندیشیدند که معطوف به رهایی زنان و رهایی جامعه باشد؛ دانشی که در پیوند با موقعیتهای انضمامی زنان و ستمدیدگان، قابلیتهای شناخت انتقادی جامعه و سازوکارهای ستم را پرورش و بسط دهد. دانش اجتماعی مورد نظر آنها اگرچه بهناچار در رویارویی با دیدگاهها و نظریههای مرد-محورِ مسلط بر نهادهای علمی تدوین میشد و خود لاجرم بحثهای بسیاری را در حلقههای آکادمیک و محیطهای متأثر از فعالیت آنان برمیانگیخت، اما هدف مهمتری را میجست: اینکه زنان نگاه ویژهی خود را برای نگریستن به خود و جهان پرورش دهند؛ «بینشی از آن خود» که از تنگنظریهای بینش مردانه و دغدغهها و هنجارها و نادیدهانگاریهای آن گسسته باشد.
بنابراین بخشی از پژوهشگران فمینیستِ، در پیوند با شیوههای نگریستن به زنان، به بررسی ریشههای فلسفی شناخت و شناختشناسی در حوزهی علوم اجتماعی پرداختند. جاییکه آنها بهتدریج دریافتند که اصولاً دانش اجتماعی یکتایی وجود ندارد، بلکه تولید دانش و مضمون آن پیوند نزدیکی با موقعیت اجتماعی و منظر نگاه مولدین دانش دارد. این واقعیت که آثار پژوهشیِ موجود بر مبنای هنجارهای علمی مسلط در حوزهی علوم اجتماعی تولید شده و بر همین اساس بهمثابه علم اعتبار مییابد، به نوبهی خود یکتایی دانش علمی موجود را تصدیق و بازتولید میکند. این امر صرفاً تاییدی است بر اینکه بناکردن دانش نوینی که به کار رهایی زنان بیاید، مستلزم بهچالشکشیدن بنیانها و هنجارهای علوم اجتماعی مسلط و نشاندادن نارساییها و تکسویگیهای مردمحورانهی آن است. چنین کاری -به گفتهی ساندرا هاردینگ– صرفاً افزودن مقولههای مرتبط با زنان به حوزههای مختلف دانش اجتماعی (همچون مکملهای فمینیستی) نیست، بلکه بازنگری اساسی در شیوههای شکلگیری دانش موجود در این حوزهها و بازسازی آنها از منظری کاملتر است، بهطوری که دغدغهها و مسائل و موقعیتهای زنان را هم دربرگیرند. اما این فرآیندی نیست که تنها در سطح «جامعهی علمی» یا فضاهای آکادمیک رخ بدهد، بلکه بهشدت متأثر از سطح و ژرفای مبارزات اجتماعی زنان است.
نتایج پژوهشهای انتقادی انجامشده از سوی پژوهشگرانِ فمینیست، که طی دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ بهشدت الهامبخش یکدیگر بودهاند، در بسیاری از این شاخههای علوم اجتماعی، فصلمشترکی در ساحت شناختشناسی یا دلالتهای شناختشناسانه یافت. کوششهای نظری طیفهایی از پژوهشگران فمینیست برای واکاوی مبانی شکلگیری دانش اجتماعی در حوزهی زنان، بهسرعت بنیانهای موجود دانش جامعهشناسی، انسانشناسی و بسیاری از رشتههای علوم انسانی را به چالش گرفت، که به تبع آن، هم پیشفرضهای یکسویه و نابسندهی آنها و هم روششناسیهای نارسای آنها مورد تردید و پرسشهای انتقادی قرار گرفتند. بدینطریق، انباشت و اتصال خلاقانهی این تلاشهای نظری زمینهی تازه و پرباری برای رویش دانش فمینیستی فراهم کرد. دانشی که اگرچه همچنان سرکوب میشود و نیز در غیاب جنبشهای فراگیر زنان راه موثری برای پیوندگیری با جامعه ندارد و لاجرم پویاییهای اولیهاش را از دست داده است، اما همچنان توشهی مغتنمی است برای بسط شناخت انتقادی زنانه و گسترش مبارزات فمینیستی برای آزادسازی قلمروهای تحت سلطهی مردسالاری. گسترش فهم انتقادیِ از بنیانهای ستم مردانه و بازتابهای آن در دانش اجتماعی موجود بخشی از راهی است که میتواند به درک عمیقتری از مبانی دانش فمینیستی و گسترشیابی و تحقق عملی آموزههای آن بیانجامد. چنین راهی این چشمانداز را هدف قرار میدهد که نهفقط شالودههای دانش اجتماعی باید فمینیستی گردد، بلکه مسیر مبارزات رهاییبخش نیز -خواه در سطح نظریه و خواه پراتیک- باید بهطور ژرف و منسجمی فمینیستی گردد.
با این توضیح، در اولین مجموعه از دفترها میکوشیم به سهم خود بخشی از ادبیات فمینیستی تولیدشده در حوزهی بررسی انتقادی بنیانهای شناختشناسانهی دانش اجتماعی و دلالتهای گوناگون آن را در اختیار مخاطبان فارسیزبان قرار دهیم. در دو دفتر اول، از ترجمهی گزیدهای از مجموعه مقالات گردآوریشده در کتاب «فمینیسم و روششناسی1» (۱۹۸۷) آغاز میکنیم. ساندرا هاردین، فیلسوف فمینیست، کوشیده است در این کتاب برخی از مهمترین مقالات پژوهشگران فمینیست را که بنیانهای شناختشناختی دانش اجتماعی مسلط و دلالتهای روششناسانهی آن را در حوزههای مختلف علوم انسانی به چالش کشیدهاند گردآوری و ویراستاری کند. مقالات مندرج در این مجموعه، از منظر شناختشناسی و روششناسیْ حوزههای قراردادی جامعهشناسی، روانکاوی، حقوق، سیاست، دولت، زنان سیاه، مارکسیسم، و غیره را مورد کاوش انتقادی قرار داده و برابرنهادهایی فمینیستی عرضه میکنند. علاوهبراین، بخش قابلتوجهی از این مقالات پایههای مشترکی در رویکرد «نظریهی منظر فمینیستی2» دارند و دلالتها و کاربستهای مختلفی از آن را بازتاب میدهند. از این میان، تا جاییکه میدانیم دو مقاله پیش از این به فارسی برگردانده شدهاند: یکی مقالهی آغازین هاردینگ (مقدمهی کتاب) که با ترجمهی فرخ قرهداغی در شمارهی پنجم نشریهی «فصل زنان» (۱۳۸۴) منتشر شده است؛ از آنجا که متأسفانه پس از ترجمهی کامل این مقاله از وجود چنین ترجمهای مطلع شدیم، ضمن مقابلهی ترجمهی جدید با ترجمهی پیشین، ترجمهی این مقاله را در دفتر حاضر درج نمودیم. دومی، مقالهی معروف نانسی هارتسوک است که اخیراً بهترجمهی روزبه آغاجری از سوی نشر پروبلماتیکا منتشر شده است3. در این دفتر ترجمهی سه مقالهی اول از مجموعه مقالات کتاب یادشده تقدیم علاقهمندان میگردد. امید داریم که این قدم کوچک، همچنانکه خود ملهم از تلاشهای پیشین کوشندگان فمینیست بوده است، خود الهامبخش تلاشهای موثرتری در پیمودن هر چه آگاهانهتر مسیر مبارزات رهاییبخشِ فمینیستی گردد.
گروه ترجمهی متون فمینیستی
شهریور ۱۳۹۴
1 Sandra Harding: Feminism and Methodology, social science issues, 1987
2 Feminist Standpoint Theory
3 Nancy C. M. Hartsock: The Feminist Standpoint: Developing the Ground for a Specifically Feminist Historical Materialism, 1983
روزبه آغاجری: «دربارهي نظریهي دیدگاه فمینیستی»، نشر پروبلماتیکا، ۱۳۹۴
4 thoughts on “فمینیسم و روششناسی (بخش اول) | شمارهی یکم از دفترهای فمینیستی”