سِلفی: عدسی فردگرای جامعه‌ی مصرف گرا | کارلو مونگایا | ترجمه: هومن کاسبی

selfie

دریافت نسخه‌ی PDF

یادداشت مترجم: با گشتی در فضای اینستاگرام و دیگر شبکه‌های اجتماعی فارسی‌زبان متوجه سیل سِلفی‌های گوناگون می‌شویم که مدتی است جامعه‌ی ما را فراگرفته است. پدیده‌ای عمدتا متعلق به جوانان طبقه‌ی متوسط که به طور روزافزونی غرق در از-خود-بیگانگیِ مصرف‌گرایی  می‌شوند. سلفی، همانند «حیث خیالی مرحله‌ی آینه‌ای» ژاک لکان، هر چه بیشتر جایگزین هویت فردی و جمعی از دست رفته‌ی این قشر از جوانان می‌شود. نویسنده‌ی متن نشان می‌دهد که چگونه چنین طیف‌هایی خودشان را در سلفی بازمی‌یابند، تنها برای دیگران وجود دارند؛ و چگونه همیشه همواره نیاز به یک تماشاچیانی دارند تا مطمئن شوند هستند.

*  *  *

گرفتن هر عکس یک انتخاب است: گزینش یک نمای خاص از بین تمام دیگر نماهای ممکن. هر عکس بنابراین تجسم ذهنیت عکاس است. هر عکس همان‌قدر که به ابژه‌ای که از آن عکس گرفته می‌شود مربوط است، به عکاس نیز مربوط می‌شود. اما اگر [خود] عکاس نیز هم‌زمان عکس‌‎برداری شود چه؟

گسترش فناوری‌های تلفن همراه (موبایل) میان بخش قابل توجهی از جمعیت، به خصوص طبقه‌ی متوسط، که با خودکفایی اقتصادی نسبی ناشی از در اختیار داشتن مهارت‌‎های خاص یا آموزش‌‎های ویژه توصیف می‌شود، پیچش جدیدی به این پرسش داده است. این امر منجر به ظهور [پدیده‌ی] «سلفی» شده است:  «عکاسی از خود» یا عمل عکس‌برداری از خود به هدف اشتراک‌گذاری عکس‌ها در صفحات اینترنتی شبکه‌های اجتماعی.

 

بیگانگی و چندپارگی

امروزه تا 60 درصد ثروت و تولید اقتصادی جهان در اختیار هشت کشور سرمایه‌داری انحصاری قدرتمند به رهبری ایالات متحد است. با این‌که این کشور صرفا 14 درصد جمعیت دنیا را تشکیل می‌دهد.

از طرف دیگر، باقی جهان به‌عنوان مستعمره و شبه‌مستعمره میان این قدرت‌های جهانی تقسیم شده‌‎اند، که به‌عنوان منبع کار ارزان، منابع طبیعی، شبه تولیدکننده، و همچنین به عنوان یک زباله‌دانی کالاهای تولیدشده و سرمایه‌ی مازاد در خدمت آنها [قدرت‌های برتر اقتصادی]‌ هستند.

این نظام جهانی غیرعادلانه، در دامان خود بحران‌های مزمن، فقر شدید و نابرابری پرورانده است، به خصوص در کشورهای وابسته‌ای مانند فیلیپین که در آن 76 درصد تولید ناخالص داخلی در دستان 40 خانواده‌ی ثروتمند است، در حالی که 65 میلیون فیلیپینی با درآمدی کم‌تر از روزی 2 دلار زندگی می‌کنند.

سرعت بسیار وحشتناک که توسعه‌ی فناوری‌های ارتباطات و امکاناتی که برای سرعت بخشیدن به روند کسب و کار و معاملات مالی گشوده است، تنها این دینامیک را پیش‌تر برده است.

کارگران فقیر در خطوط مونتاژ همیشه ازخودبیگانه می‌شده‌اند، در حالی چرا که در فرآیند تولید اقتصادی، تنها یک نقش جداگانه به آنها واگذار می‌شود، بی‌آنکه بتوانند تمامیت پروسه یا را ببینند به محصولات نهایی کارشان دسترسی داشته باشند.

اما تشدید عملیات‌های جهانی انحصارات چندملیتی و بمباران مارک‌های مصرفی در بازار جهانی، چندپارگی هویت را در صدر این بیگانگی نشانده است. پس محبوبیت سلفی‌‎ها را شاید بتوان با توانایی‌‎اش برای دادن یک حس کلیت در بحبوحه‌ی تجربه‌ی بیگانه و چندپاره از دنیای بحران‌زده‌ی امروز توضیح داد.

گسترش اخلال‌گرهای گوناگون حواس، جای گرفته که در تکنولوژیهای فناوری‌های جدید اطلاعات جای گرفته‌اند، در پی آنند که حبابی بسازند که واقعیت بی عدالتی‌های اجتماعی را از توجه همگان دور نگاه می‌دارد. همان‌طور که جودی دین[1]، نظریه‌پرداز فرهنگی، اشاره می‌کند،  برای انجام چنین کاری ما دیگر به نمایش‌های اجرا شده توسط سیاست‌مداران و رسانه‌های جمعی نیازی نداریم.

جودی دین می‌گوید: «ما می‌توانیم نمایش‌‎‌های خودمان را بسازیم و در آن حضور داشته باشیم،‌ و این خیلی سرگرم‌کننده‌‎تر است. همیشه چیز جدیدی در اینترنت وجود دارد. قدرت دولتی و شرکت‌ها [دیگر] نیازی ندارند که برای منفعل‌سازی، و سرگرم نگاه‌داشتن مردم و مختل‌سازی توجه آنان هزینه و زحمت ویژه‌ای را متقبل شوند؛ [چون] ما ترجیح می‌دهیم خودمان این کار بکنیم.»

 

مصرفگرایی و فردگرایی

سلفی‌‎ها عمدتا جزو قلمرو جمعیت طبقه‌ی متوسط هستند، که دسترسی ممتازی به این گونه فناوری‌های جدید دارند. بنا به گفته‌ی پروفسور داریل مندوزا[2] ، از گروه فلسفه دانشگاه سان کارلوس، سلفی‌‎ها را می‌توان به‌عنوان شیوه‌ی جدیدی برای جست‌و‌جوی بازشناسی (recognition) در این دوران دیجیتال درک کرد.

مندوزا می پرسد: «در این میل به بازشناسی مسئله این است که می‌خواهم دیگران من را چگونه ببینند. این امر ما را به این سؤال رهنمون می‌سازد که به آنها چه‌چیزی نشان بدهم؟ چگونه و به چه طریق خودم را نشان بدهم؟»

و همین خرده‌بوروژوای نوعی، با آرزوی پذیرفته شدن در پله‌‎های بالاتر هرم اجتماعی، به افسون تصاحب منافع سود شرکت‌‎ها و رانه‌‎اش برای گسترش مصرف‌گرایی لگام‌گسیخته فریفته‌ شده است. این کلید فهم آن چیزی است که در پس پرده‌ی همه‌گیر شدن سلفی‌ها در رسانه‌های اجتماعی جای دارد.

مندوزا می‌گوید: «در این سردرگمی ظاهر، منبع هویت نه درونی که بیرونی است. آن چه من هستم، نه در درون من بلکه بیرون از من است؛ ابژه‌های اطرافم به من هویتم را وام می‌‎دهند.»

بیگانگی و چندپارگی فزاینده‌ی زندگی که از سرعت سرگیجه‌آور سرمایه‌داری معاصر ناشی می‌شود، بسیاری از افراد طبقات متوسط را قانع می‌کند که با دخل و تصرف در کالاهای اطراف‌شان، فقدان آن کسی که هستند، و نیز بی‌ثباتی اضطراب آور وضعیت اجتماعی‎‎‌شان، را پر کنند.

مندوزا می‌گوید: «آنچه را مصرف می‌کنم نشان می‌دهم؛ آن‌چه نشان می‌‎دهم چیزی است که می‌خواهم دیگران من را با آن بشناسند… این مساله با پس‌‎زمینه‌ی عکس من، با پیراهنی که می‌‎پوشم، با کتابی که می‌خوانم، با چیزهایی که مرا احاطه کرده‌اند در پیوند است؛ همچنان‌که غیبت آن‌ها نیز حرفی برای گفتن دارد.»

راه‌‎حل مشکلات دنیا دیگر نه در همبستگی جمعی با جمعیت ستمدیده و استثمارشده‌ی دنیا، بلکه در توانایی فردی برای مصرف هر چه بیشتر بیگ مک، استارباکس، لاگوس، نایک، لویی ویتون، و غیره است.

در این جا فرد صرفا محصولات واقعی را مصرف نمی‌کند، بلکه همچنین تجربیات و سبک زندگی طبقه‌ی متوسط ملهم از هالیوود، که توسط این کالاها نمایش یافته و به بازار عرضه شده، را نیز مصرف می‌کند.

 

ابتذال وجود بورژوایی

اما آن فقدانی که [فرد] خُرده-بورژوا سعی دارد پُر کند هرگز پر نمی‌‎شود؛ تا وقتی که تلاش او به مصرف بی‌‎پایان مقداری از اضافه‌-کالاهای بیش از حد نیاز تولید شده‌ای (overproduction) که مستمرا توسط انحصارات شرکت‌های جهانی به بازار عرضه می‌شوند گره خورده است. رویای امریکایی صرف‌نظر از تقلاهای اعضای این طبقه دور از دسترس باقی می‌ماند. اعضای طبقات متوسط، بدون هیچ ایمان محکم و یا چشم‌‎اندازی از یک آلترناتیو نظام‌مند که راهبر آنان باشد، خودشان را به عنوان سوژه‌های مصرف‌کننده می‌‎بینند، که تنها چیزی است که ضمانت‌گر وجود آن‌هاست.

عکس از کدام زاویه و چه نقطه‌ی مناسبی گرفته شده است؟ برای [نمایش به]‌ چه کسی در نظر گرفته شده است؟ هر عکسی تجلی شیوه‌ی به‌خصوصی از دیدن است.

با ظهور مدرنیته در قرن نوزدهم، «کو جی‌ تو[3]»ی دکارت، «من می‌اندیشم، پس هستم.» به عنوان  [مشخصه‌ی]‌ سوژه‌ی عقلانی مدرن پدیدار شد.. این امر امروزه با «من مصرف می‌کنم، پس هستم» جایگزین شده است؛ فاقد هرگونه همبستگی با جنبش افراد ستمدیده و تحت استثمار برای یک تغییر نظام‌مند.

سلفی‌ها به عنوان تصویری از این سوژه‌ی مصرف‌کننده، تمام آن چیزی هستند که در صحرای امر واقعی باقی می‌ماند.

مندوزا می‌گوید: «سلفی ابتذال دنیا را نشان می‌دهد. من آن چه ظاهر می‌‎شود هستم. من یک تصویر هستم.»

*  *  *

References:

John Berger, Ways of Seeing. London: Penguin Books, 1972.

Jodi Dean, Blog Theory: Feedback and Capture in the Circuits of Drive. Cambridge: Polity Press, 2010.

Luis Jalandoni, “The Filipino People’s Struggle against Imperialist Domination and Repression,” Irish Anti-Imperialist Forum of 2013. Belfast, Ireland. June 14, 2013.

*  *  *

منبع: متن فوق ترجمه‌ای است از نوشته‌ی زیر:‌

Selfie: The individualist lens of consumer society

By: Karlo Mongaya | Hello Lenin!; July 2013

 

متن دریافتی

پانوشت‌ها:

[1] Jodi Dean

[2] Daryl Mendoza

[3] cogito

به اشتراک بگذارید

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *