من شارلی نیستم! | نویسنده: شلومو ساند | ترجمه: تراب حق‌شناس

shlomo-sands-001

دریافت نسخه‌ی PDF

در همصدایی با وبسایت «اندیشه‌ و پیکار»

توضیح پراکسیس: این مقاله به همت رفیق تراب حق‌شناس از روی نسخه‌ی فرانسه‌ی متن، برگرفته از وبسایت «انجمن یهودیان فرانسوی پشتیبان صلح»، به فارسی ترجمه‌ شده و در وبسایت «اندیشه‌ و پیکار» انتشار یافته است. بازنشر این مطلب و همصدایی با آن به دلیل اهمیت موضوع و نزدیکی پراکسیس با رویکرد نویسنده (شلومو ساند) است. به این بهانه و به سهم خود از زحمات رفیق ارجمند تراب حق‌شناس و سایر رفقای «اندیشه و پیکار» سپاسگزاریم.

* * *

هیچ چیز نمی‌تواند یک قتل را و به طریق اولی یک کشتار جمعی را که با خونسردی تمام انجام شده توجیه کند. آنچه در آغاز ژانویه جاری در پاریس رخ داد بی گفت و گو جنایتی غیرقابل بخشش است. گفتن این سخن هیچ امر جدیدی نیست: میلیون‌ها نفر چنین فکر می‌کنند و احساسشان به‌درستی همین است.

باوجود این با توجه به این جنایت موحش، یکی از نخستین پرسش‌هایی که به ذهنم می‌زند این است:

آیا نفرت عمیق از قتل باید ما را اجباراً با اقدام قربانیان همراه و موافق نشان دهد؟

آیا من آن طور که رئیس جمهور فرانسه بیان کرد باید شارلی باشم زیرا آنان نماینده کامل آزادی بیان بوده‌اند؟

آیا نه تنها به این دلیل که خود لائیک و بی‌خدا هستم، بلکه به دلیل نفرت عمیقی که نسبت به اصول سرکوبگرانه سه مذهب بزرگ توحیدی موجود در کشورهای غربی دارم، باید شارلی باشم؟

برخی از کاریکاتورهایی که در «شارلی ابدو» منتشره شده و البته خیلی پیش از این دیده بودم، به نظرم بد سلیقه رسید. تنها چندتایی از آن‌ها مرا به خنده انداخت؛ اما این‌ها مسئله نیست! اغلب کاریکاتورهایی که درباره اسلام طی ده سال گذشته در این هفته نامه چاپ شده به نظر من سرشار از کینه‌ای ست که می‌کوشد زیرکانه خوانندگان بیشتری دست و پا کند، البته خوانندگان غیرمسلمان. چاپ مجدد کاریکاتورهای روزنامه دانمارکی در «شارلی ابدو»، به نظرم نفرت انگیز رسید. همان زمان، سال 2006، این فقط عملی تحریک آمیز بود که کاریکاتوری از محمد بکشند با عمامه‌ای مانند نارنجک دستی. این نه کاریکاتوری علیه اسلام‌گرایان بلکه بیشتر تشبیه احمقانه‌ای بود از اسلام با ترور. همان‌طور که یهودیت را با پول پرستی تعریف می‌کردند!

چنین وانمود می‌کنند که «شارلی ابدو» به همه مذاهب بدون تمایز حمله می‌کند اما این دروغ است. البته مسیحیان را به مسخره می‌گیرد و گاهی هم یهودیان را. باوجود این نه روزنامه دانمارکی، نه «شارلی ابدو» به خود اجازه نمی‌دادند (و چه بهتر!) که کاریکاتوری از موسی بکشند با شب‌کلاه و پالتوی رسمی به منظور آنکه او را یک رباخوار زرنگ و مزور در یک دکه گوشه خیابان نشان دهند. در واقع خوب است که در تمدنی که این روزها به آن تمدن «یهودی – مسیحی» می‌گویند دیگر ممکن نیست که به‌طور علنی کینه ضد یهودی را اشاعه دهند، آن‌طور که در گذشته نه چندان دور رخ داد. من طرفدار آزادی بیان‌ام در عین حال مخالف اقدامات تحریک آمیز نژادپرستانه هستم. من اعتراف می‌کنم که از ممنوعیت انتشار حرف‌های «دی‌یو دونه» (dieudonné) راضی هستم؛ یعنی از ممنوعیت انتشار «انتقاد» و «متلک‌های» او علیه یهودیان؛ اما بر عکس، صریحاً مخالف کسی هستم که با او برخورد فیزیکی کرده است و اگر تصادفاً می‌دانستم که چه احمقی به او حمله کرده بسیار شوکه می‌شدم؛ اما تا آنجا جلو نمی‌رفتم که مقوایی در دست بگیرم و بر رویش بنویسم «من دی‌یو دونه هستم.»

در سال 1886، کتاب «فرانسه‌ی یهودی» نوشته‌ی «ادوارد درومونت» (Edouard Drumont) در پاریس منتشر شد و در سال 2014، همان روزی که سه جنایتکار احمق دست به سوءقصد زدند «میشل ولبک» زیر عنوان «تسلیم» [رمان] «فرانسه‌ی مسلمان» را منتشر کرد! در پایان قرن 19 [کتاب] فرانسه یهودی پرفروش‌ترین بود حتی قبل از آنکه به کتاب‌فروشی‌ها برسد. چنانکه «تسلیم» از همین حالا یکی از پرفروش‌ترین‌هاست! این دو کتاب هر کدام در زمان خود با استقبال وسیع و گرم روزنامه نگاران روبرو شدند. چه فرقی بین آن‌هاست؟ «ولبک» می‌داند که در آغاز قرن بیست و یکم نمی‌توان پرچم تهدید علیه یهود را به اهتزاز در آورد، اما همه جا بدون اشکال می‌پذیرند کتاب‌‌هایی را که با تهدید علیه مسلمانان همراه است بفروشند. «آلن سورال» (Alain soral) که آنقدر زرنگ نیست هنوز این را نفهمیده و لذا در رسانه‌های عمومی چندان جایی ندارد؛ و چه بهتر! اما «ولبک» یک روز قبل از انتشار کتابش با افتخار تمام به برنامه اخبار ساعت 8 تلویزیون دولتی دعوت می‌شود. کتابی اشاعه دهنده کینه و ترس درست مثل نوشته‌های فساد برانگیز «آلن سورال».

باد گند نژادپرستی در اروپا وزیدن گرفته است. فرقی اساسی وجود دارد بین حمله به یک مذهب حاکم بر جامعه از یک سو، و سوء قصد یا تحریک علیه یک مذهب که اقلیتی تحت سلطه به آن ایمان دارد از سوی دیگر. اگر از بطن تمدن «یهودی – مسلمان» مثلا در عربستان سعودی یا امارات خلیج، امروز اعتراضاتی بلند می‌شود و نیز علیه مذهب مسلطی که هزاران کارگر و میلیون‌ها زن را تحت ستم گرفته هشدارهایی به گوش می‌رسد، ما موظفیم از معترضینی که تحت پیگرد قرار دارند حمایت کنیم. در حالی که می‌دانیم مقامات کشورهای غربی نه تنها به هیچ رو «طرفداران ولتر و روسو» در خاورمیانه را تشویق نمی‌کنند بلکه به‌طور کامل از رژیم‌های مذهبی بسیار سرکوبگر حمایت می‌نمایند.

در نقطه مقابل، در فرانسه یا دانمارک، در آلمان یا اسپانیا که میلیون‌ها کارگر مسلمان زندگی می‌کنند و غالبا کارهای دشوار و دردآور را بر عهده دارند و در سطوح پایین جامعه زندگی می‌کنند، قبل از اینکه اسلام را مورد انتقاد قرار دهیم باید بسیار مواظب و محتاط بود. به‌خصوص نباید به ریشخندهای وقیح دست زد. من امروز به ویژه پس از این کشتار وحشتناک، جانب مسلمان‌ها را دارم که در گتوهای حاشیه شهرها زندگی می‌کنند و با این خطر مواجه‌اند که قربانیان بعدی کشتاری باشند که در «شارلی ابدو» و در فروشگاه «هیپر کاشر» رخ داد. برای من همچنان مدل و مرجع اصلی چارلی چاپلین بزرگ است که هرگز فقرا و بینوایان را به مسخره نمی‌گرفت.

علاوه براین و با علم به این که هر نوشته‌ای متعلق به شرایط خاص خویش است، چطور می‌توان از خود نپرسید چه معنا می‌دهد که از یک سال پیش تعداد فراوانی از سربازان فرانسوی در آفریقا مستقر شده‌اند تا «علیه جهادیست‌ها بجنگند» در حالی که هیچ بحث عمومی و جدی درباره فایده یا زیان این مداخله‌های نظامی صورت نگرفته است؟ ژاندارم استعمارگر دیروز که مسئولیت غیرقابل انکار میراث فاجعه بار تعیین مرزها و رژیم‌ها را بر عهده دارد امروز برای استقرار «حقوق، به خدمت فراخوانده می‌شود» و با کمک نیروی مسلح نواستعماری‌اش همراه با ژاندارم آمریکایی که مسئولیت ویرانی عراق را بردوش دارد، بی هیچ تأسفی، به بمباران پایگاه‌های داعش می‌پردازد. فرانسه می‌کوشد دست در دست رهبران «آگاه» سعودی و دیگر طرفداران داغ «آزادی بیان» در خاورمیانه، مرزهایی را که یک قرن پیش به‌صورت غیرمنطقی، به منطقه تحمیل کرده بود، حفظ کند زیرا منافع امپریالیستی‌اش ایجاب می‌کند. از او [فرانسه] دعوت شده است کسانی که چاه‌های نفت مصرفی گران قیمت‌اش را تهدید می‌کنند بمباران کند، بدون اینکه بفهمد با این کار خطر ترور را در کشورهای متروپل بالا می‌برد.

اما در واقع شاید هم موضوع روشن باشد! غرب آگاه شاید قربانی ساده و معصومی نباشد که خود وانمود می‌کند! شک نیست که باید قاتل جنایتکار و مفسدی بود تا بتوان با خونسردی اشخاص بی‌گناه و بی‌سلاح را به قتل رساند اما باید ریاکار یا کودن بود تا بتوان بر واقعیاتی که این تراژدی در آن رخ داده چشم فرو بست.

کوری است اگر ببینیم و نفهمیم که اگر همگی از بی‌خدایان گرفته تا معتقدین به ادیان دست به دست هم ندهند و چشم اندازهای واقعی برای زندگی مشترک بدون کینه ورزی نسبت به یکدیگر نگشایند این وضعیت منازعه آمیز رو به وخامت خواهد گذشت.

* * *

منبع: متن فوق ترجمه‌ای‌ست از مقاله‌ی زیر :

Je ne suis pas Charlie!

Shlomo Sand, 13 Jan., 2015

(ترجمه از عبری به فرانسه: Michel Bilies )

به اشتراک بگذارید

3 thoughts on “من شارلی نیستم! | نویسنده: شلومو ساند | ترجمه: تراب حق‌شناس”

  1. برخلاف ربطی که نویسنده قایل است، سیاست های جنایت کارانه دولت های فرانسه وانگلیس و آمریکا و اسراییل در خاورمیانه و جهان ربطی به شارلی ندارد ونمی توان شارلی را در این سیاست ها مسئول دانست؛ و نمی توان شارلی رادر سیاست های تبعیض آمیزدولت فرانسه علیه مهاجرین و مسلمان های فرانسه مقصر دانست؛ و هم چنین نمی توان شارلی را مسئول سو استفاده دولت ها و فاشیست ها در گسترش خارجی ستیزی در شرایط بوجود امده دانست. آری تراژدی بر این واقعیات رخ داده است، اما نمی توان و نباید شارلی را هیزم بیارآن دانست.  تنها زمانی می توانستیم به شارلی ایراد وارد کنیم که نشان داده شود که شارلی با کشیدن کاریکاتور پیامبر اسلام ازحق آزادی بیان بی حصر و استثنا سواستفاده کرده و این حق را نقض کرده است( صرف نظر از این که کاریکاتورهای شارلی را بپسندیم یا نه) حتی اگر مجله شارلی به نقد سایر دین ها و یا دیگر زمینه ها هم نمی پرداخت و صرفا با کاریکاتورهای خود به نقد دین اسلام می پرداخت نمی توانستیم او را به تبعیض متهم کنیم و این که شارلی رعایت انصاف را کرده است یا نه! شارلی و هر کسی حق دارد ان طور که خود می پسندد از حق آزادی بیان بی حصر و استثنا بهره گیرد؛ یکی شارلی است و یکی هم چارلی چاپلین است،و این سلیقه نویسنده است که چارلی چاپلین را می پسندد و بسیار هم عالی است، اما چه ربطی به آزادی بیان دارد. نویسنده ضمن آن که کشتار شارلی را به عنوان جنایت محکوم می کند، اما این جنایت را حمله به آزادی بیان نمی داند و معلوم نمی شود که هدف وانگیزه این جنایت چه بوده است! نویسنده به عنوان یک روشنفکر با " آزادی بیان بی حصر و استثنا" مشکل دارد. هیچ کس " من شارلی هستم" را الزاما مساوی موافقت بامضمون بیان شارلی نگرفته است بلکه به معنای طرفداری از حق آزادی بیان بی حصر و استثنا و در لحظه ای که این حق با گلوله پاسخ گرفت، گرفته است. به قول خود نویسنده کشار جمعی شارلی "جنایتی غیرقابل بخشش است. گفتن این سخن هیچ امر جدیدی نیست" ؛ اما نگفتن این که این جنایت شلیک به آزادی بیان بوده است ، ریاکاری است!

  2. من روز گذشته یادداشت زیر را در همین جا نصب کردم، نمی دانم چرا حذف شده یا اصلا حک نشده است، آیا اشکال فنی پیش آمده است یا دلیل دیگری دارد؟

    برخلاف ربطی که نویسنده قایل است، سیاست های جنایت کارانه دولت های فرانسه وانگلیس و آمریکا و اسراییل در خاورمیانه و جهان ربطی به شارلی ندارد ونمی توان شارلی را در این سیاست ها مسئول دانست؛ و نمی توان شارلی رادر سیاست های تبعیض آمیزدولت فرانسه علیه مهاجرین و مسلمان های فرانسه مقصر دانست؛ و هم چنین نمی توان شارلی را مسئول سو استفاده دولت ها و فاشیست ها در گسترش خارجی ستیزی در شرایط بوجود امده دانست. آری تراژدی بر این واقعیات رخ داده است، اما نمی توان و نباید شارلی را هیزم بیارآن دانست.  تنها زمانی می توانستیم به شارلی ایراد وارد کنیم که نشان داده شود که شارلی با کشیدن کاریکاتور پیامبر اسلام ازحق آزادی بیان بی حصر و استثنا سواستفاده کرده و این حق را نقض کرده است( صرف نظر از این که کاریکاتورهای شارلی را بپسندیم یا نه) حتی اگر مجله شارلی به نقد سایر دین ها و یا دیگر زمینه ها هم نمی پرداخت و صرفا با کاریکاتورهای خود به نقد دین اسلام می پرداخت نمی توانستیم او را به تبعیض متهم کنیم و این که شارلی رعایت انصاف را کرده است یا نه! شارلی و هر کسی حق دارد ان طور که خود می پسندد از حق آزادی بیان بی حصر و استثنا بهره گیرد؛ یکی شارلی است و یکی هم چارلی چاپلین است،و این سلیقه نویسنده است که چارلی چاپلین را می پسندد و بسیار هم عالی است، اما چه ربطی به آزادی بیان دارد. نویسنده ضمن آن که کشتار شارلی را به عنوان جنایت محکوم می کند، اما این جنایت را حمله به آزادی بیان نمی داند و معلوم نمی شود که هدف وانگیزه این جنایت چه بوده است! نویسنده به عنوان یک روشنفکر با " آزادی بیان بی حصر و استثنا" مشکل دارد. هیچ کس " من شارلی هستم" را الزاما مساوی موافقت بامضمون بیان شارلی نگرفته است بلکه به معنای طرفداری از حق آزادی بیان بی حصر و استثنا و در لحظه ای که این حق با گلوله پاسخ گرفت، گرفته است. به قول خود نویسنده کشار جمعی شارلی "جنایتی غیرقابل بخشش است. گفتن این سخن هیچ امر جدیدی نیست" ؛ اما نگفتن این که این جنایت شلیک به آزادی بیان بوده است ، ریاکاری است!

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *