توضیح مترجم: اردوگاه کار اجباری مائوتهائوزن در کنار یک معدن گرانیت قرار داشت. زندانیان اردوگاه هر روز به محل این معدن برده میشدند و با تحویل گرفتن تخته سنگهایی به وزن پنجاه کیلو به سمت پلکانی موسوم به پلکان مرگ میرفتند که متشکل از ۱۸۶ پله بود. هر روز، زندانیان اردوگاه، مانند سیزیف وادار میشدند که سنگها را از این پلکان بالا ببرند. سنگها عموما از روی دوش زندانیان به پایین پرت میشد و به زندانیانی که پایینتر بودند نیز آسیب میرساندند. پس از طیکردن این مسیر، سیزیوفهای زندانی مسیری افقی از جنس سنگلاخ، به طول نیم مایل را طی میکردند تا به محل تحویل سنگها برسند. سنگها توسط لوکوموتیو بارگیری میشدند و راه وین را در پیش میگرفتند. البته ریلی که لوکوموتیو روی آن، به سمت وین حرکت میکرد، از همان معدنی آغاز میشد که زندانیها در آن سنگها را تحویل میگرفتند تا مسیر پلکان مرگ را طی کنند. این شعر، دومین اثر از یاکووُس کامبانلیس در وصف اردوگاه مائوتهائوزن است:
بر سر آن پلکان بزرگ
بر سر آن پلکان اشک
در نگاهبانی سیاهِ مرگ
در انبوه زاریها و مویهها
یهودیان و پارتیزانها رژه میروند
یهودیان و پارتیزانها میافتند
سنگی بر دوششان
سنگی، صلیب مرگ
آنجاست که آندُنیس صدایی میشنود
صدای
«رفقا! رفقا!
یاریام کنید از پلکان بالا بروم»
اما آنجا بر سر آن پلکان بزرگ
بر سر پلکان اشک
یاری، اهانت است
و مهربانی، نفرین
یهودیان روی پلهها میافتند
پلکان سرخ میشود
«تو، پسرم، اینجا بیا
و صخرهی دوم را به دست بگی»
من دو صخره بر دوش میگیرم
من سه صخره بر دوش میگیرم
من، نام من آندونیس است
اگر تو نیز انسانی
اینجا بیا
بر این زمین مرمر خرمن کوبی
* فایل صوتی اجرای بینظیر ماریا فارانتوری، و با موسیقی میکیس تئودوراکیس [دانلود]: