«سوده بینا»
نوشتاری با عنوان «خوب بالاخره چه باید کرد» که در وبلاگ دیوارنوشته منتشر شده {۱}، انگیزهٔ نوشتن متن کوتاهی است که در پی میآید. متن دیوار نوشته در ادامهٔ سلسله مقالات و بحثهایی است با عنوان «چه باید کرد؟» {۲و۳و۴} که به تحلیل جنبش سبز و علل ناکامی آن پرداخته و با شکل دادن به یک پروسهٔ هم اندیشی جمعی تلاش کرده برای برون رفت از سکون، رکود، انفعال و بیعملی که گریبانگیر جنبش شده است راه حلی بیابد و فراتر از آن، گفتمان و راهبردهای بدیلی را خلق کند که توان پیشبرد مبارزه و مقاومت جمعی را داشته باشد. اما آنچنان که نویسندهٔ مقالهٔ فوق اشاره کرده هم اندیشی پیرامون چه باید کرد چندان موفق نبوده است زیرا اغلب نوشتهها گرچه به تشریح و تحلیل وضع موجود پرداختهاند اما در توصیف «چه هست» و چه «باید باشد» متوقف ماندهاند و نتوانستهاند به طور مستقیم به چه باید کرد بپردازند. نویسنده استثنای این متوقف شدن را دو نوشتهٔ اشکان خراسانی میداند {۵و۶} که با پیشنهاد طرح شکل گیری شبکههای حقیقی، به صورت عینی و مشخص به موضوع چه باید کرد و مسالهٔ سازمان یابی نیروها پرداخته است، طرحی که تا این زمان در نوشتههای بعدی پیگیری نشده است.
نقد به جای دیوار نوشته و همچنین گشایش مبحث سازمان یابی در نوشتارهای اشکان خراسانی رانهای است برای بحث متمرکزتر و تفصیلی تری حول مبحث سازمان یابی. اما به نظر من پیش از ورود به بحث سازمان یابی بهتر است در مورد چند ملاحظه و یا پرسش بیشتر تامل کرد. طرح این ملاحظات و تردیدها با این امید صورت میگیرد که بحث در مورد آنها بهانهای شود برای پیگیری منظمتر موضوع سازمان یابی و همچنین کمک به رفع ابهاماتی که حداقل در مورد خود من مانع از آن بوده که تا این زمان به دیدگاه دقیق و منسجمی در این زمینه دست یابم. ملاحظه و یا پرسش اول در امتداد مقالهٔ دیوار نوشته آن است که آیا پاسخ به چه باید کرد میتواند در هیچ سطحی، از بحث در مورد «چه هست» و چه «باید باشد» منفک و مجزا باشد {۱}؟ در این مورد مشخص یعنی در مورد جنبش سبز آیا بدون در نظر گرفتن سیر جنبش سبز و دلایل برخی موفقیتها و تعدادی پرشمارتر ناکامیهای آن خواهیم توانست به چه باید کرد بپردازیم؟ و یا اگر مسالهٔ «چه باید باشد» یعنی آن آیندهای که در پی تحقق آن هستیم را در اولویتی پایینتر نسبت به شبکه سازی و سازمان یابی قرار دهیم آیا خواهیم توانست به سازمان یابی مطلوبی دست یابیم بیآنکه بیم آن برود که این تشکل یابی و ساختارمندی اساسا در جهتی خلاف ایده آلهای ما نضج پیدا کند؟ پاسخ من به هر دو سوال منفی است و از این رو فکر میکنم بخشی از مقالات هم اندیشی که مشخصا به مقولهٔ تحلیل انتقادی گذشتهٔ جنبش {۷و۸} و همچنین طرح ملاحظاتی که با آینده و دورنمای جنبش {۹و ۱۰} مرتبط هستند پرداختهاند، بعد پراهمیت و اجتناب ناپذیر از مسالهٔ چه باید کرد را مد نظر قرار دادهاند. مهمتر آنکه به نظر من نمیتوان گفت که بنابراین چنین مباحثی قبلا پوشش داده شدهاند و حالا وقت آن است که به جای نقد به ارایهٔ راه حل بپردازیم: زیرا دلایلی که موجب ناکامی ما در گذشته شدهاند به همان قوت و همچنان وجود دارند و هرگونه سازمان یابی که در فضای عینی سیاسی اجتماعی ایران اتفاق میافتد به درجات متفاوت متاثر از آنها خواهد بود. بنابراین چالشی که در پیش داریم آن است که چگونه ورود به پروسهٔ سازمان یابی را به موازات و همزمان با پرداختن به مباحث فوق پیش ببریم. به عنوان مثال اگر طرح ایجاد شبکههای حقیقی را مبنا قرار دهیم چگونه میتوانیم این سازمان یابی را در برابر برخی از عوامل ناکامی جنبش نظیر سرکوب حاکمیت، گفتمان انفعالی و انحصارگرای اصلاح طلبی و سردرگمی ریشهای سایر بخشهای اپوزیسیون محافظت نماییم.دومین نکته یا ملاحظه پیچیدگی مساله ی سازمان یابی است. پیچیدگی که غافل ماندن از آن موجب به ارایه ی راه حلهایی می شوند که نه تنها در دراز مدت دوامی نخواهند یافت بلکه با ارایه ی کاریکاتوری از مقاومت و سازمان یابی موجب لوث شدن و اخته شدن بیشتر پروسه ی تشکل یابی می شوند؛ همان اتفاقی که با تلاشهایی از قبیل طرح تجمع در بازار تهران، سه شنبه های اعتراضی و اغلب –اما نه همه- کمپین هایی که در فضای مجازی سازمان داده می شوند افتاده است. گرچه اذعان دارم ترس از اینکه یک تلاش جمعی به شکل مطلوب پیش نرود نباید مانع از آغاز کردن و ادامه تلاش ما برای سازمان یابی شود اما به نظر من شور و شوق آغاز کاری نو بدون داشتن برآوردی دقیق از شرایط و بالقوگی های یک جمع و بدون داشتن راهکارهایی برای ادامه دادن این حرکت در آینده – زمانی که شور و شوق اولیه فروکش کرده است- برای سازمان یابی و تداوم آن ناکافی است. در چنین شرایطی در صورتی که بالقوگی های لازم برای یک سازمان یابی مهیا نیست- باید در مورد این بالقوگی ها بحث کرد- آغاز نکردن یک جریان و رصد کردن موقعیتی مناسب تر شاید مفیدترین کار ممکن باشد.
ملاحظهٔ سوم تعیین جایگاه ما در ارتباط با سازمان یابی نیروهاست. هیچیک از ما در جایگاهی قرار نگرفته است که الگوی عام و فراگیری برای سازمان یابی ارایه کند. در واقع بخشی از ما و جامعهای که رو به آن داریم به هیچ رو خواستار وجود رهبر، نماینده، سخنگو و یا حتی راهنمایی نیستند که خطوط مبارزه و سازمان یابی را مشخص میکند و بقیه را به دنباله روی دعوت میکند. بنابراین ما- یعنی یک گروه فرضی- میتوانیم تنها برای سازمان یابی خودمان و با توجه به شرایط انضمامی خودمان- که به آن واقف هستیم- الگو و مسیر سازمان یابی را مشخص کنیم. با این کار ویژگیهای اختصاصی سازمان یابی ما به عنوان یک گروه دانش آموزی یا دانشجویی، منتشر کنندگان یک نشریهٔ سیاسی – اجتماعی، یک گروه بحث و گفتگو حول مسایل سیاسی روز، گروه بحث و نقد فیلم، تهیه کنندگان یک برنامهٔ رادیویی و و و مشخص شده و تعین مییابند. اما به دلیل برخی اشتراکات و همپوشانیها پارهای از این ویژگیها عامتر و فراگیرتر هستند: به عنوان مثال ساختار تصمیم گیری یک گروه میتواند به صورت سلسله مراتبی و هرمی یا غیر سلسله مراتبی و افقی باشد. این ویژگی، مشخصهای عام است که مستقل از ویژگیهای شکلی و حتی نظری یک گروه میتواند مبنای کار قرار گیرد. به زعم من ظرافت مسالهٔ سازمان یابی در آن است که ضمن در نظر گرفتن ویژگیهای گروههای هدف خاص تلاش میکند در فرآیندی جمعی به مفصل بندی الگویی فراگیرتر و عمومیتر بپردازد. با این مقدمه پرسش من آن است که چگونه میتونیم همزمان ویژگیهای اختصاصی و عام سازمان یابی را تحلیل و تعیین کنیم.
ملاحظه و پرسش چهارم ارتباط ما با رخدادها است. رخدادها اتفاقاتی هستند با بالقوگی به حرکت در آوردن گروههای مختلف اجتماعی. رخداد میتواند توسط افراد خلق شود و یا اینکه در واکنش به اتفاقی که از قبل حادث شده شکل بگیرد چه در شکل رادیکالی مثل اعتصاب، اشغال فضاهای عمومی – از نوعی که این روزها در سراسر دنیا شکل گرفته است و چه در شکل کم هزینه تری نظیر انواع مختلف نافرمانی مدنی: نظیر عدم پرداخت قبوض گاز و برق و غیره. رخداد هم میتواند گروههای از پیش تشکل یافته را بسیج کرده و پیش براند و هم میتواند به منزلهٔ نقطهٔ ارجاعی عمل کند برای شکل گرفتن گروههای جدید. اما رخداد به خودی خود توانایی تداوم و استمرار و شدت یافتن را ندارد. رخداد جرقهٔ اولیه است که میتواند مجموعهای از واکنشها را به صورت زنجیرهای بدنبال داشته باشد یا برعکس میتواند آتش پرسوز و گدازی باشد که سریع زبانه میکشد و به سرعت هم خاموش میشود. گرچه وجود گروهها و جمعهای از پیش سازمان یافته میتواند به منزله مواد محرقه رخداد را زنده نگه دارد و آنرا گسترش دهد اما الزاما نمیتواند به واکنشهای زنجیرهای مرتبط با هم منجر شود. واکنش زنجیرهای تنها در صورتی اتفاق میافتد که درجهای از احتراق پذیری، بحرانی شدن و قابلیت انتقال این اشتعال پذیری در گروههای مختلف وجود داشته باشد. بنابراین آنچه یک رخداد را رخداد میکند و آنرا از یک اتفاق منفرد و تک افتاده متمایز میکند دقیقا همین قابلیت بحرانی کردن شرایط و به جریان انداختن مجموعهای از اتفاقات است. با این تعریف جنبش سبز تنها تا آنجایی مشمول تعریف رخداد میشود که آن را در نقش فراهم کردن زمینهای برای شکل گیری فعالیتهای جمعی جدیدی در جامعه در نظر بگیریم. در مقابل تقریبا هیچ اتفاقی را نمیتوان سراغ گرفت که توانسته باشد به زنجیرهای از اتفاقات مرتبط با هم و بحران ساز – برای حاکمیت و ساختار سلطه- تبدیل شده باشد: در واقع تنها زنجیرهای از اتفاقات که به جنبش سبز ختم میشود ماراتون برای درج اخبار و عینیت بخشیدن نقش هر شهروند یک رسانه است: بازنمایی اتفاقات بدون مداخله در آنها. به نظر من مهمترین کارکرد شبکههای حقیقی- طرح پیشنهادی اشکان خراسانی- دقیقا آن است که زمینهای فراهم کند که رخدادها بتوانند شکل بگیرند و از صورت اتفاقات منفرد و مجزا خارج شده و به یک مجموعهٔ منسجمتر بدل شوند. اینکه نقطهٔ شروع دقیقا کجاست اما برای من مبهم است و فکر نمیکنم برای رسیدن به آن راه دیگری غیر از تداوم مستمرتر این بحثها وجود داشته باشد.
پس نوشت:
http://deevaar.blogspot.com/2011/09/blog-post_27.html (1
http://ham-andishi.blogspot.com/ (2
http://blog.youthdialog.net/ (3
http://www.facebook.com/whatistobedone (4
http://blog.youthdialog.net/?p=164 (5
http://blog.youthdialog.net/?p=357 (6
http://blog.youthdialog.net/?p=152 (7
http://ham-andishi.blogspot.com/2011/06/blog-post_3670.html (8
در این مورد مطلب زیر را نیز بخوانید:
http://deevaar.blogspot.com/2011/10/blog-post_20.html