نامه‌ یک فلسطینی از زندان نظامی | ترجمه از: سارا امیریان

دوستان و حمایت کننده های عزیز؛

دو ماه از زمانی که با ‌دست‌ها و چشم‌های بسته از خانه‌ام دستگیر شده‌ام می‌گذرد. امروز از زندان نظامی اوفر (Ofer) (1) این خبر را دریافت‌ کردیم که سرانجام دیوار آپارتاید در بلعین (Bil'in) (2) به جای دیگری منتقل می‌شود و ساخت آن در مسیر دیگری آغاز می‌شود و این یعنی نیمی از سرزمین‌مان، روستایی که دزدیده شده بود، پس‌ گرفته خواهد شد. با خبر پیروزی این بازپس‌گیری، برای بخشی از ما در این زندان که به خاطر مبارزه علیه دیوارکشی دستگیر شدیم، رنج زندانی بودن کمی قابل تحمل‌تر می‌شود. بعد از پنج سال مقاومت که هر هفته ‌علیه سرقت ‌خاک و سرزمین‌مان با دیوارکشی‌های آپارتاید گونه‌ی اسراییل و شهرک‌سازی‌های آن ادامه‌ داشته ‌است، اکنون ما می‌خواهیم در کنار برادران و خواهران‌مان بایستیم و این پیروزی و سالگرد پنجمین سال مبارزه مشترک‌مان را همراه با آنان جشن بگیریم.

اوفر (Ofer) پایگاه نظامی اسراییل در‌ یکی از مناطق اشغالی است که به عنوان زندان و دادگاه نظامی شناخته می‌شود. زندانی با انبوهی از چادرها که با سیم‌های خاردار و نرده‌های الکتریکی محاصره شده است. هر واحدی شامل چهار چادر است که در هر چادر بیست و دو زندانی وجود دارد. اکنون که زمستان آمده، باران و برف از طریق سوراخ‌های چادرها به درون نفوذ می‌کنند و ما به پتو و لباس و کمک‌های اولیه نیاز داریم. غذا در اوفر (Ofer) مسئله‌ی اساسی است. ما با مواد غذایی‌ای که از سالن غذاخوری زندان می‌خریم و در چادرهای‌مان آن را می‌پزیم زندگی می‌کنیم. یک اجاق خوراک‌پزی کوچک داریم که تنها وسیله‌ی گرمایی ما نیز هست. اگر خانواده‌ی هر‌ کدام از ما بتواند پولی به حساب‌مان واریز کند، از طریق این پول می‌توانیم فکری برای غذای‌مان بکنیم، اما بیشتر زندانیان قادر به این‌کار نیستند.

جنبه‌ی مثبت این وضعیت‌ شاید این است ‌که یاد گرفته‌ام چطور آشپزی کنم. برای امشب فلافل و کمی شیرینی پخته‌ام تا خبر پیرزوی‌مان را جشن بگیریم. نمی‌توانم منتظر بمانم تا روزی به خانه برگردم و برای همسر و فرزندم چیزی بپزم. وقتی دستگیر شدم کفش خانه پایم بود و تا امروز برای خانواده‌ام این امکان وجود نداشته که بتوانند مجوزی دریافت کنند تا برای من یک جفت کفش بیاورند. بعد از چند بار تقاضا بالاخره توانستم ساعتم را دریافت‌کنم. ساعت برای من یک امکان اساسی است که بتوانم موقعیت و جهت‌ام را بفهمم و برایم غیر قابل تحمل است که نتوانم چگونگی گذشت زمان را حس کنم. وقتی ساعتم را گرفتم، شادی کردنم مثل بچه‌ای بود که اولین ساعت زندگی‌اش را گرفته است. نمی‌توانم با خودم تصور کنم که چطور می‌شود دوباره یک جفت کفش داشته باشم. به دلیل زندانی بودن مان، دولت نظامی خانواده‌های ما را به مثابه‌ی یک تهدید امنیتی نظارت می‌کند. همسران و فرزندان و دیگر اعضای خانواده‌مان به سختی می‌توانند ما را ملاقات کنند. دوستم ادیب ابو رحمان که یک زندانی سیاسی از بلعین (Bil'in) است، از زمان زندانی شدنش هیچ ملاقاتی با همسر و دخترانش نداشته ‌است. حتی به مادر پیر هشتاد ساله‌اش که از نظر جسمی بیمار است، به عنوان خطری برای امنیت نگریسته می‌شود. او می‌ترسد که دیگر مادرش را تا قبل از مرگش نبیند.

من معلم هستم و تا قبل از دستگیری‌ام در مدرسه‌ای خصوصی در بیرزیت (Birzeit) (3) درس می‌دادم، یک مرغداری هم داشتم. بعد از دستگیری‌ام، خانواده‌ام مجبور شدند مرغداری را به قیمت پایین و با زیان بفروشند. نمی‌دانم وقتی آزاد شدم، آیا شغل‌ام در مدرسه را دوباره به دست می‌آورم یا نه. خانواده‌ی نه نفری ادیب بدون سرپرست هستند، همینطور خیلی از خانواده‌های دیگر. هیچ کاری‌ نمی‌توانیم برای عزیزان‌مان انجام دهیم، عزیزانی که به ما نیاز دارند و این خیلی وحشتناک است. تنها حمایت خانواده و دوستانم است که به من کمک می‌کند که ادامه بدهم. از رهبری فلسطین سپاسگزارم که با خانواده‌ام در ارتباط است، همچنین از دیپلمات‌های اتحادیه‌ی اروپا و فعالین اسراییلی‌ که حمایت‌شان ‌را بیان می‌کنند و برای استماع دادرسی من حضور دارند. روابطی که ما با فعالین ایجاد‌ کردیم از سطح همکار و دوست بالاتر رفته، ما برادر و خواهر هستیم. شما منبع خستگی‌ناپذیر الهام و همبستگی ما هستید. شما در کنار ما در تظاهرات‌ها بوده‌اید و ما را در دادرسی‌هایمان در دادگاه یاری کرده‌اید، در وقایع در سختی و خوشی در کنار ما بوده‌اید. در زندان بود که فهمیدم که چه تعداد دوستان واقعی دارم؛ من از همه‌ی شما سپاسگزارم. به واسطه‌ی محدودیت‌هایی که با دستگیری‌‌ام آغاز شد، برایم کاملا روشن شد که جنگ ما بسیار وسیع‌تر از عدالت و دادخواهی برای بلعین (Bil'in) و یا حتی برای فلسطین است. ما در حال یک جنگ بین‌المللی علیه سرکوب هستیم. اطمینان دارم که این امر واقعیت دارد، وقتی که همه‌ی شما را از همه جای جهان به یاد می‌آورم، همه‌ی شما که در این ‌حرکت شرکت می‌کنید تا دیوارکشی‌ها و شهرک‌سازی‌ها را متوقف کنند. آدم‌های عادی که از قوای اشغال‌گر خشمگین هستند، جنگ ما را جنگ خودشان می‌دانند و با ما هم بسته می‌شوند.

وقتی فلسطین آزاد شود، ما مطمئنا با هم جنگ برای عدالت را در سرزمین‌های دیگر آغاز می‌کنیم. فراموش کردن پنجمین سالگرد نبردمان در بلعین (Bil'in) مانند فراموشی جشن تولد فرزندمان است. در پایان مایلم از یکی از دوستانم به نام بسام یاد‌ کنم که سال گذشته در تظاهراتی صلح‌آمیز جانش را از دست داد و اکنون بسیار دلتنگش هستم. به رغم رنج این زخم و دلتنگی‌ام برای خانواده و دوستانم در سرزمینم، با خودم فکر می‌کنم اگر این بهایی است که باید برای آزادی‌ بپردازیم، پس ارزش‌اش را دارد. ما برای پرداخت بهای بیشتر نیز آماده‌ایم.

عبدالله ابو رحما از زندان نظامی اوفر * 

منبع: https://linksunten.indymedia.org/de/node/17352

یادداشت مترجم:

(1) اوفر (Ofer) یکی از زندان‌های نظامی اسرائیل در مجاورت شهر رام الله (در کرانه باختری رود اردن)

(2) بلعین (Bil'in) روستایی فلسطینی در دوازده کیلومتری غرب رام الله

(3) بیرزیت (Birzeit) شهر کوچکی در نزدیکی رام الله که‌ساکنان آن عمدتا مسیحی هستند.

(*) عبدالله ابو رحما هماهنگ کننده «کمیته مردمی بلعین بر علیه دیوار» بوده است. 

بهمن ۱۳۹۱

 # این متن پیش‌تر در ویژه‌نامه «فلسطین» توسط پراکسیس منتشر شده بود. نسخه‌ی پی.دی.اف جزوه را می‌توانید از لینک زیر دریافت کنید:

http://docs.praxies.org/Palestin_Praxis.pdf
به اشتراک بگذارید

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *