چطور قربانی دیروز جانی امروز شده است؟ | مینا خانی

آلمانیها یک ضربالمثل دارند که میگوید «قربانی روزی جانی میشود»؛ اینکه این حرف چقدر کلیت دارد را طبیعتا نمیشود از روی یک ضربالمثل نتیجهگیری کرد اما این حرف در مورد داستان آوشویتس و اسراییل صد در صد صدق میکند. این داستان در مورد آن پسر بچهای که کارش از انتفاضه به حماس رسیده است و کار را به جایی کشانده است که در این واویلا او هم استخوان لای زخم مردم غزه شده است٬ صدق میکند. همهی ما شاید این را تجربه کرده باشیم؛ حس اینکه جایی احساس کردهایم ظلمی به ما شده؛ ظلم کردن از طرف خودمان را محقتر دانسته ایم.

شاید مقایسهها ما را به جایی برسانند: فکر کنیم به اینکه چرا یهودیان که با همین تئوری دولتِ حاکم قدرتمدار و قابل قبول یک ملت ( به طور مشخص تئوریای که بر مبنای آن ملتی که زمانی هیتلر را به روشهای کاملا دموکرات انتخاب کرده بود و بر مبنای آن همین امروز ملتی با روشهای کاملا دموکرات دولت اسراییل را برگزیدهی خود میداند) آهسته آهسته به حاشیههای عمیق رانده شدهاند و به مرگبارترین شکل قربانی تصمیمات سیاسی شدند؛ امروزه فکر نمیکنند که کاری که دولت اسراییل با ماهیت وجودی یک مردم به اسم مردم غزه میکند در قالبی دموکراتمابانهاش کاملا با آن کاری که «ریش سوم» با آنها کرد مطابقت دارد.

چرا عکسالعملهای جهانی به حرفِ یکی از دولتمردان اسراییل با این محتوا که «خون یک یهودی به خون تمامی مردمان غزه میارزد» در دنیای امروز مثل بمب نمیترکد. اما حرف احمدینژاد با این محتوا که «اسراییل باید از صحنهی روزگار محو شود» چند سال است که دائما در صحنههای مختلف خبری و بینالمللی تکرار میشود؟

از نظر نگارنده یک شهروند کشته شدهی اسراییلی به همان مقدار قربانی خشونتهای اسراییل و حماس از دو طرف است که شهروندهای فلسطینیِ کشته شده. در واقع موضوع اصلی در اینجا در این سوال نهفته شده است « چه کسی اینجا قربانی چه چیزیست؟»

 این ادعای اسراییل و (بخشی از) مردمش است که در آنجا مناسبات از هر کشوری در خاورمیانه دموکراتتر و آزادانهتر است. پس سوال اصلی اینجاست وقتی که اسراییل غزه را محاصره میکند؛ وقتی و در شرایطی که آرامشی نسبی بر قرار است اما از طرف اسرائیل کنترلهای شدید؛ وضعیت نظامی اسفبار؛ کشتن ماهیگیران؛ درگیریهای اینجا و آنجا، در نوار غزه  محاصرهی نظامی و اقتصادی غزه و در نهایت کشته شدن یک بچهی فلسطینی در زمین فوتبال؛ چیزی که همهی کلان رسانهها آن را این بار سانسور کردند، همه و همه از طرف اسراییل بر مردمِ غزه اعمال میشود. وقتی هم که حماس وارد درگیری میشود باز هم قربانیان اصلی ماجرا به لحاظ کیفیت و کمیت مردم غزه هستند (کافی است نگاهی به آمار کشته شدهگان؛ زخمی شدهگان بیاندازیم؛ نمایهی بیرونی نوار غزه و غیره در مسیر این حرف فقط با دیدن چشمانی باز میتواند راهگشا باشد).

بیاییم از خودمان بپرسیم: چیزی که ما فکر میکنیم چقدر زاییدهی فکر مستقل ماست؟ چقدر رسانهها و شرایطی که برای ما به عنوان شرایط  عادی تعریف شدهاند در تفکر ما تاثیر گذاشته اند؟

چرا نمیتوانیم ببینیم که اسراییل جایی برای دفاع کردن ندارد؟ چرا تا صد سال دیگر نمیخواهیم قبول کنیم که جوابهایی مثل «مسئلهی فلسطین به ما مربوط نیست؛ نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران؛ حماس هم آدم می کشد؛ اسراییل دارد از شهروندان خودش دفاع میکند» جوابهای نخنمایی هستند که میتوان اینجا و آنجا برای منحرف کردن بحث اصلی و آنهم اینکه «اسراییل از نواز غزه و منطقه چه میخواهد؟ اسراییل چرا باید به بزرگترین و بهترین تسلحیات نظامی دسترسی داشته باشد ولی همهی دنیا باید برای داشتن همان تسلیحات سیم جین شوند؟ چرا حتی آمریکا و اروپا گاهی مجبورند اعترافکنند که اسراییل در منطقه گردنکشی میکند؟» استفاده کرد، اما این جوابها پاسخی به این سوالات اصلی نیستند.

باید از خودمان بپرسیم «این چه روندی بود که عدهای را از قربانی محض دیروز به جانی محض امروز تبدیل کرده است؟»؛ باید از خودمان بپرسیم «مشکل اصلی ما با چه چیزی است؟». روی حرف من به هیچ عنوان عدهی معلوم الحالی که در صحنهی سیاست و به دنبال ایجاد آلترناتیوهای سیاسیِ از بالا، در پیِ گرفتن لابی اسراییل هستند و به این منظور از کمپینهای ماچ و بوسه تا زیر آب زنی فخرآور تا عنوان کردن بحث شیرین منافع ملی از هیچ چیز و هیچ چیز نمیگذرند؛ نیست. روی حرف من به تمام کسانی است که شنوندههای ناشنوای این حرفها هستند و هرگز «نمیخواهند که» حرف دیگری هم بشوند.

در آخر این که؛ بله! شهروند اسراییلی کشته شده هم قربانی است؛ با ذکر این نکته که او هم همچون شهروند فلسطینی در درجهی اول قربانی سیاستهای اسراییل در منطقه است؛ قربانی سلطهجویی کشوریست که شهروندیاش را به قیمت اشغال سرزمین دیگر و محاصرهی شهروندان دیگر پذیرفته و بعد از آن قربانی راکتهای بیهوا پرتاب شدهی حماس.

 از قضای برای عدهی زیادی عادی و طبیعیِ ماجرا در این بین؛ آن مردمی که مردم هستند و هنوز مردم نشدهاند چون فرصتی برای مردم شدن در بین درگیریهای حماس و اسراییل و بعدش بمبارانهای مخوف دورهای اسراییل بر سر ندارند و نداشتهاند؛ مردم غزه هستند. در حقیقت همین مسئله شاید نقطهی کور ماجراست. برای اسراییل و برای متحدانش و برای کور دنبال کنندهگانش؛ مردم اسراییل حق حفاظت شدن دارند چون دولتی قدرتمند دارند. ولی مردم غزه به راحتی میتوانند قربانی شوند چون حاکمانی نصفه و نیمه و ارتجاعی دارند و به قولی هنوز به اندازهی کافی «مردم» نشدهاند. به این تعبیر مردم اسراییل مردمترند و از همین رو چند تا راکت حماس و سه کشته میتواند درگیریها و بمبافکنی بر سر غزه و کشتار وسیع را توجیه کننده باشد. اما اشغال و محاصره شرایط سخت زندگی برای مردم غزه نمی تواند توجیهگر خشم آنها باشد.

بهمن ۱۳۹۱

 * این متن پیش‌تر در ویژه‌نامه «فلسطین» توسط پراکسیس منتشر شده بود. نسخه‌ی پی.دی.اف جزوه را می‌توانید از لینک زیر دریافت کنید:

http://docs.praxies.org/Palestin_Praxis.pdf
به اشتراک بگذارید

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *