تقدم امر سیاسی به چه بهایی؟ | سارینا فرجامی

519714673

دریافت نسخه PDF

بخش عمده­‌ای از چپ ایران را در رویکردش به وضعیت سیاسی کنونی می­‌توان به دو بخش تقسیم کرد: یک بخش به همه­‌ی بازی­‌های درون حکومتی بی­‌اعتناء است، به هر گونه دعوای درونی جناح­‌های حکومتی بدبین است و نمی­‌تواند یا نمی­‌خواهد تاثیرات آن را بر امکان پدید آمدن تحرکات توده­‌ای ببیند و تصدیق کند. بخش دومی هم هست که عملاً چشم به بالا دوخته است و هر گونه تحرک، فعالیت و خلاقیت را فقط و فقط از رهگذر تقویت هژمونی جناح اصلاح­‌طلب می­‌داند و برنامه و سیاست خود را دادن دست آشتی «موقت» و انتقادی به کسانی می­‌داند که بنا به اعتراف خودشان طبقه­‌ی کار و زحمت در کشور را به وقت حکم‌رانی خود خلع سلاح کردند. این رویکرد دوم به نظر می‌رسد فعال­‌تر از رویکرد نخست با «فاکت»های جامعه­‌ی ایران درگیر است و با آنها برخورد می­‌کند. ساختارهای اجتماعی سیاسی و اقتصادی را در تحلیل­‌های خود به میان می­‌کشد و نوعی آرایش ساختارمندِ فاکت­‌ها را در بحث خود دارد، و در ضمن به نظر می­‌رسد به‌تدریج به یمن مطرح‌شدن رسانه­‌ای چهره­‌های آن و فقدان تحلیل­‌های حاوی فاکت و بحث پیرامون ساختارهای جامعه نزد بخش دیگر چپ، دارای وزن و اعتبار بیشتری شده است. این بخش از چپ که با تحلیل «موقعیت مشخص» (در سطحی حداقلی) سروکار دارد، تحلیل خود را چنان می­‌چیند که از مقدماتی که بالقوه بسیاری از ما حول آن توافق داریم به نتایجی می­‌رسد که همه­‌ی ما نمی­‌توانیم با آن موافق باشیم. از وضعیت بین­‌المللی، از به محاصره درآمدنِ حکومت ایران در مقابل صف­‌آرایی جدید منطقه­‌ای، خطر تجزیه­‌های قومی و ملی در کشور و تهدید یک جنگ آتی با غرب تصویری چنان اغراق­‌آمیز به دست داده می­‌شود که هر کسی را که نگران فروپاشی کشور است وامی­‌دارد تا هر آنچه را که در دست دارد وانهد و به دنبال در دسترس­‌ترین راه نجات بگردد. آن راه نجات هم چیزی نیست مگر گردن‌نهادن به هژمونی اصلاح­‌طلبان. از ضعف ساختاری طبقه­‌ی کارگر، که خود آنها هم ثابت می­‌کنند دستاورد سیاست­‌های همین جناح از حکومت بوده است، به این نتیجه می­‌رسند که این طبقه در چنان وضعیت استیصالی به سر می­‌برد که بهترین راه پیشِ روی آن برای خروج از این وضعیت دست آشتی دادن به همان کسانی است که طی «حکومت‌های پیاپی اصلاحات» آنها را سازمان‌زدایی و ساخت­‌شکنی کرده­‌اند. در مقابل، این طبقه باید چشم‌انتظار تزریق پول به کالبد خویش باشد و دریافت پوشش رسانه­‌ای. به این معنا، شاهد نوعی دهش و ستان متقابل خواهیم بود: گفتار چپ کارگری یعنی آموزه­‌ی عدالت اجتماعی به اردوگاه مقابل تزریق می­‌شود و پول و رسانه‌های آن اردوگاه نیز به این سو هدایت می­‌شوند تا مبارزات کارگری امکان بروز در شکل­‌های سازمان­‌یافته­‌تری را بیابند. از آنجا که چپ و روشنفکران چپ مستقیماً ربطی به بدنه­‌ی طبقه کارگر و زندگی روزمره­‌ی آنها ندارند، اهمیت زیادی هم در این صف­‌بندی نمی­‌یابند. زیرا که این مقطع به چنان درجه­‌ای از اضطرار همگانی آغشته است که نمی­‌توان به چپ و به‌ویژه پراتیک تئوریک آن چشم امید داشت. پیش‌روی گام‌به‌گام در مه سیاسی غلیظی که پیش روی ما است، بهترین راه‌حل پیش رو قلمداد می­‌شود. در همین راستا گفته می­‌شود که اصلاح‌طلبان پس از آن‌که از انتخابات پیش رو با سرافکندگی به بیرون رانده شدند، از دنبال‌کردن سیاست اصلاحات دست برداشته و به سیاست انقلاب روی خواهند آورد. در این حالت ما همگی همراه با اصلاح‌طلبان و به سرکردگی آنها تا مرحله­‌ی سرنگونی استبداد جان‌سخت دینی خواهیم رفت. پس از سرنگونی استبداد دینی با گشودگی افق سیاسی پیش روی‌مان مواجه خواهیم شد. این گشودگی یا خلاء سیاسی پنجره‌ای است رو به آینده و سوژه­‌ای که باید خود را در خلال این وضعیت سازمان بدهد. یعنی این‌که در این مرحله به علت گشودگی (خلاء) ناشی از تغییرات ساختاری و تا هنگام سازمان‌یافتن یک حکومت جدید، چپ و طبقه­‌ی کارگر امکان آن را دارد که از این اتحاد بگسلد و خود را به شکل یک نیروی هژمون سازمان بدهد و اگر نتواند گناه از خود اوست. به این ترتیب، از یک مقطع به یک مقطع دیگر جهش می­‌کنیم، از یک گذرگاه به یک گذرگاه دیگر عبور می­‌کنیم.

اما هیچ معلوم نیست مبنای تئوریک چنین سیاستی چیست. معلوم نیست چرا این بخش از حاکمیت که با هزاران پیوند به طبقه­‌ی سیاسی حاکم گره خورده است، بخواهد به ناگهان یک چنین استراتژی کلاسیکی در پیش بگیرد؟ هیچ معلوم نیست کدام امکانات درون­‌ماننده در وضعیت کنونی به این سمت و سو اشاره می­‌کنند. هیچ معلوم نیست چرا طبقه­‌ی کارگر ایران باید به این کورمال‌رفتن، به این بی­‌برنامگی سیاسی و به تابعیت سیاسی خود از این جناح حکومتی تن بدهد؟ یک چنین تحلیلی رابطه­‌ا­ی مکانیکی بین حرکات کارگری و فعالان آن با پول و پوشش رسانه­‌ای بورژوازی اصلاح­‌طلب برقرار می­‌کند که مبنای تاریخی و تئوریک آن خوب توضیح داده نمی­‌شود. تضادهای موجود با توضیح بسیار اندکی میانجی‌گری و رفع می­‌شوند و همین‌ خصلتی تصادفی به این سیاست ائتلافی می­‌دهد.

من این تحلیل­‌گران را دل­‌مشغول سیاست مقطع می­‌دانم. به این معنا که فقط دل­‌مشغول یک مقطع خاص هستند و با این حال، دل‌مشغولی‌شان به یک مقطع از تاریخ معاصر را «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» نمی­‌دانم. تحلیل آنها بیش از هر چیز مصداق ضرب­‌المثل از این ستون به آن ستون فرج است (خود نیز بدان معترف­‌اند). همه­‌ی وضعیت برای آنها گذرگاه است و همه‌ی تحلیل برای‌شان تحلیل مقطع است. علاوه‌براین، توضیحات‌شان پیرامون این مقطع­‌ها به نظرم خصلت مکانیکی دارد. همان‌طور که گفتم، گویی مه غلیظی همه‌جا را فرا گرفته است و ما باید شکرگزار باشیم اگر اصولاً قدم از قدم برمی­‌داریم. یعنی نمی­‌توان به دورها پرداخت؛ خواه این دورها گذشته­‌ی تاریخی این کشور بوده باشد یا آینده­‌ای که قرار است ساخته شود. اگرچه در سنت اندیشه­‌ی سیاسی مارکسی تحلیل مشخص از شرایط مشخص یکی از هدف­‌های اصلی تحلیل است، اما برای رسیدن به همین سطح از تحلیل دنیایی تدارک نظری و عملی لازم است که نمونه­‌ی آن را نزد لنین به‌ویژه می­‌توان یافت. فارغ از این‌که شخصیت و عمل‌کرد لنین را چگونه ارزیابی کنیم، نمی­‌توان به پراتیک تئوریک او و بازاندیشی سیاست نزد او بی­‌توجهی نشان داد. او برای ارائه­‌ی تحلیل مشحص از شرایط مشخص روسیه در گام نخست کتابی در اثبات خصلت سرمایه­‌دارانه­‌ی جامعه­‌ی روسیه نوشت تا ثابت کند که بر روی کمون­‌های روستایی روسیه نمی­‌توان شرط­‌بندی کرد و مسیر گذار به سوسیالیسم از این کمون­‌ها نمی­‌گذرد. زیرا که سرنوشت روسیه به سرنوشت جهان سرمایه‌داری گره خورده است -جای دادن امر خاص در امر عام- و به­‌علت ادغام روسیه در بازار جهانی، سوژه­‌ی تغییر نه دهقانان که کارگران صنعتی کارخانه­‌ها هستند. در مرحله­‌ی بعدی بحث مکتوبی پیرامون امپریالیسم ارائه کرد و روسیه را به­‌مثابه ضعیف­‌ترین حلقه­‌ی جهان سرمایه­‌داری امپریالیستی ارزیابی کرد که امکان درهم‌شکستن آن بیش از دیگر کشورهای امپریالیست وجود دارد. در آغاز جنگ جهانی اول، به‌رغم سرزنش برخی رفقای حزبی، مشغول خواندن علم منطق هگل شد و، به بیان کوین اندرسون، باز هم سوژه­‌های بیشتری را به­‌عنوان متحدین کارگران روسیه در سطح ملل سرکوب‌شده‌ی امپراتوری روسیه شناسایی کرد. و سرانجام با تکیه به این سوژه­‌های نو که میراث گذشته­‌ی ننگین حاکمیت سیاسی روسیه را به دوش نمی­‌بردند و سوژه­‌هایی کاملاً نو و ناشناخته بودند، از تبدیل جنگ امپریالیستی اول در سطح جهانی به جنگ داخلی دفاع کرد. به­‌نظرم این نوع پراتیک تئوریک و شناسایی سوژه­‌های بالفعل و بالقوه­‌ی انقلاب -تغییر رادیکال- همان چیزی است که فقدان آن در سپهر سیاسی ایران حس می­‌شود. نه یک خوانش تئوریک از تاریخ ایران در دست داریم که به­‌واسطه­‌ی آن ساختارهای اصلی و نسبتاً ثابت این کشور در طول یکی دو سده­‌ی گذشته را بتوانیم شناسایی کنیم و نه شناخت مناسبی از ساختار طبقاتی و ملی کشور داریم تا بتوانیم سوژه­‌های تغییر و رابطه­‌ی آنها با یکدیگر را ارزیابی درستی کنیم.

ریشخندی که در رویکرد معطوف به تقدم امر سیاسی نسبت به پراتیک تئوریک وجود دارد، از آن رو است که تصور می­‌شود هدف از رویکرد تئوریک ایجاد یک تئوری فلسفی عام در باره­‌ی جامعه­‌ی سرمایه­‌داری است و قرار نیست در باره­‌ی مسائل مشخص حرف زده شود. یعنی این عده نگران برعکس‌شدن رابطه­‌ی بین نظریه و عمل هستند. زیرا این عده پراتیک تئوریک را تابع پراتیک سیاسی روز می­‌دانند. اهمیت نظریه را فقط در پرتو حل مسائل مشخص می­‌دانند، بی­‌ارتباط جدی به گذشته و آینده­‌هایی که باید از همین حالا به آنها اندیشید. رویکرد معطوف به تقدم امر سیاسی و یافتن راه‌حلی برای همین مقطع به‌مثابه سکویی برای جهش به سوی آینده­‌ی نامعلوم در اینجا به رویکردی پراگماتیستی فروکاسته می­‌شود. یعنی رویکردی که بی­‌توجه به بنیان­‌های تئوریک-علمی (هستی­‌شناختی) امر سیاسی در پی مهندسی اجتماعی-سیاسی است. در چنین حالتی سیاست به امری اتفاقی تبدیل می­‌شود. بورژوازی دین­‌باور نو-لیبرال منش درون حکومتی به ناگهان از مسیر تاکنونی خود منحرف می­‌شود و نه تنها این که حتی انقلابی نیز می­‌گردد. همین تصادفات استعلایی است که مطالعه­‌ی گرایشات قانون‌مند اجتماعی را  را ناممکن می‌کند. سوژه­‌ی تحلیلْ کارگران و «مردم»، و سوژه­‌ی عملْ اصلاح­‌طلبان می‌شوند. تضاد موجود در این دوگانگیِ سوژه­‌ها، همان‌طور که گفتم، به‌سادگی و بی هیچ توضیح زیادی میانجی­‌گری می­‌شود و ذهنیت سوژه­‌ی نخست آماده­‌ی پذیرش هژمونی تقریباً قاطع سوژه­‌ی دوم می­‌شود.

خرداد ۱۳۹۲

 * این متن پیش‌تر در جزوه‌ی «امکان سیاست، سیاست امکان | جستارهایی در نقد چپ اصلاح‌طلب» توسط پراکسیس منتشر شده بود. نسخه‌ی پی.دی.اف جزوه را می‌توانید از لینک زیر دریافت کنید:

http://docs.praxies.org/Naghde_Chap_e_Eslahtalab.pdf
به اشتراک بگذارید

1 thought on “تقدم امر سیاسی به چه بهایی؟ | سارینا فرجامی”

  1. امیدوارم به زودی نقد آن قسمت چپ که نمیتواند یا نمیخواهد تفاوت جناحها را ببیند هم منتشر شود ، دست مریزاد

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *