نقدی به دیگری، نقدی به خود | میثم آذرپیام
[دریافت نسخه PDF ] ۱ بر مدار تکرار میچرخیم. شبهای تاریک، روزهای ملالتبار و چشمهایی منتظر به خورشید، گونههایی بیفروغ! امیدی پوشالی بر بستر وهم! «آفتاب مفهوم بیدریغ ِ عدالت بود و آنان به عدل شیفته بودند و اکنون با آفتابگونهای آنان را اینگونه دل فریفته بودند» [۱]. ابتذال عامه [۲]: فرو افتادن در هیاهوی جماعت، جماعت قیل و قال کنندگان. از خود بیگانه شدن و همنوا شدن با قیل و قال گران. ذوق زده شدن و تبلور احساسات پوچ. هیاهای پوشالی و صفبندی های مبتذلانه گرداگرد خورشیدگونه های بیفروغ. هیچ ساحتی به اندازهی سیاست در این جامعه به ابتذال کشیده نشده است. ابتذالی حاصلِ آمیختگی سیاست با عرفان. ابتذالی حاصلِ آمیختنِ سیاست با زهرِ مرید-مرادی گری. تا پالایش حوزهی سیاست از این زهرِ از خود بیگانه گر، امیدی به ادامه مطلب …